۴ / ۲۰
نقشه ابن زياد براى پراكنده كردن مردم از اطراف مسلم
۱۱۶۳.تاريخ الطبرى :عبّاس جدلى مى گويد : بزرگان و اشراف كوفه از جانب درى كه به طرف خانه رومى ها بود ، نزد ابن زياد مى آمدند . ابن زياد ، همراه كسانى كه با وى در قصر بودند ، از بالاى قصر بر آنان مى نگريستند ؛ ولى به آنان سنگ پرتاب نمى كردند و دشنام نمى دادند ؛ امّا آنان (ياران مسلم) از [ دشنام دادن به ] عبيد اللّه و پدرش ، كم نمى گذاشتند .
عبيد اللّه ، كثير بن شهاب بن حُصَين حارثى را فرا خواند و دستور داد با گروهى از فرمانبرانش از قبيله مَذحِج ، در كوفه بگردد و مردم را از اطراف پسر عقيل ، پراكنده سازد و آنان را از جنگ و كيفر حاكم بترساند. همچنين به محمّد بن اشعث دستور داد با فرمانبرانش از قبيله كِنده و حَضرَموت حركت كند و پرچم امان را براى مردمى كه به سمت او مى آيند، برافراشته سازد.
مانند همين دستورها را به قَعقاع بن شَور ذُهْلى، شَبَث بن رِبعى تميمى، حَجّار بن اَبجَر عِجلى و شمر بن ذى الجوشن عامرى داد. همچنين ساير سرشناسانى را كه نزد او بودند ، به خاطر ترس از ياران مسلم ، پيش خود نگه داشت ؛ چرا كه كسانى كه با او بودند ، تعدادشان كم بود. كثير بن شهاب ، براى پراكنده كردن مردم از اطراف مسلم ، حركت كرد.
ابو مِخنَف مى گويد: ابو جَناب كَلبى برايم نقل كرد كه كثير در راه ، مردى از قبيله كلب را به نام عبد الأعلى بن يزيد ، ملاقات كرد كه سلاح، پوشيده بود و با گروهى از قبيله بنى فِتيان به سوى مسلم بن عقيل مى رفت. كثير ، او را دستگير كرد و نزد ابن زياد آورد و جريان را برايش بازگو كرد.
آن مرد گفت: من به سوى شما مى آمدم.
ابن زياد گفت: در ذهن خود ، اين را به من وعده داده بودى ! آن گاه دستور داد تا زندانى شود.
محمّد بن اشعث هم بيرون رفت و نزد خانه هاى بنى عُماره ايستاد. عُمارة بن صَلخَبِ اَزدى آمد كه سلاح بر تَن داشت و به سمت مسلم بن عقيل مى رفت. [محمّد بن اشعث،] او را گرفت و نزد ابن زياد فرستاد كه ابن زياد، او را هم زندانى كرد.
ابن عقيل ، عبد الرحمان بن شُرَيح شِبامى را از مسجد به جانب محمّد بن اشعث فرستاد. محمّد بن اشعث ، چون فراوانى جمعيت را ديد ، شروع به كناره گرفتن و عقب نشينى كرد .
قَعقاع بن شَورِ ذُهْلى براى محمّد بن اشعث پيغام داد كه: من ، پسر عقيل را عقب راندم و او از محلّ خود ، عقب نشينى كرد . پس ، او (محمد بن اشعث) هم از طرف خانه رومى ها بر ابن زياد، وارد شد.
چون كثير بن شهاب و محمّد بن اشعث و قَعقاع به همراه نيروهايشان نزد عبيد اللّه جمع شدند ، كثير ـ كه از مشاوران ابن زياد بود ـ گفت: خداوند ، كارهاى امير را سامان بخشد ! در قصر شما بسيارى از بزرگان كوفه، نگهبانان، خانواده و غلامان تو حضور دارند . به همراه همه ما به سمت مسلم ، حركت كن .
عبيد اللّه از اين كار ، خوددارى كرد. پرچمى به دست شَبَث بن رِبعى داد و او را به بيرون قصر فرستاد. مردم به همراه پسر عقيل ايستاده بودند و تكبير مى گفتند و تا شب ، چنين بود و در كار خود ، استوار بودند.
عبيد اللّه به دنبال بزرگان كوفه فرستاد و آنان را نزد خود جمع كرد و به آنان گفت: از بالاى قصر بر مردم ، مشرف شويد و كسانى را كه [از ما] پيروى مى كنند ، وعده اكرام و بخشش زياد دهيد و اهل نافرمانى را از كيفر و محروميت بترسانيد و به آنان خبر دهيد كه لشكر شام ، به طرف كوفه حركت كرده است.
ابو مخنف مى گويد: سليمان بن ابى راشد ، از قول عبد اللّه بن خازم كثيرى (از قبيله اَزد ، از بنى كثير) برايم نقل كرد كه: بزرگان [كوفه] نزد ما آمدند . نخست ، كثير بن شهاب تا غروب آفتاب، سخن گفت . وى گفت: اى مردم ! به خانه هاى خود برگرديد و دنبال شر مباشيد و جانتان را در خطر ميندازيد . اين، لشكر امير مؤمنان يزيد است كه به اين جا مى آيد . امير (عبيد اللّه ) با خدا پيمان بسته كه اگر به جنگ ادامه دهيد و امشب به خانه هاى خود باز نگرديد، فرزندان شما را از مقرّرى حكومت ، محروم كند و جنگجويانتان را بدون مَواجب، به جنگ هاى شام بفرستد و بى گناه را به خاطر گنهكار و حاضر را به خاطر غايب ، كيفر دهد تا در ميان شما ، كسى از اهل نافرمانى نمانَد، مگر آن كه وبال كارهايش را چشيده باشد!
ديگر بزرگان نيز همين گونه سخن گفتند . مردم وقتى سخنان آنها را شنيدند ، پراكنده شدند و باز گشتند.