۱۱۴۹.البداية و النهاية :مسلم بن عقيل ، خبر زندانى شدن هانى را شنيد . آن گاه سوار شد و شعارش را ـ كه «يا منصور ! أَمِتْ» بود ـ ، فرياد كرد. چهار هزار كوفى ، گِردش جمع شدند و همراه او ، مختار بن ابى عُبَيد با بيرق سبز و عبد اللّه بن نوفل بن حارث با بيرق سرخ ، حضور داشتند. مسلم ، آنان را آرايش داد و خود در وسط نيروها قرار گرفت و به سمت عبيد اللّه حركت كردند.
عبيد اللّه در حال سخنرانى در باره هانى بود و مردم را از اختلاف ، پرهيز مى داد. پايين منبرش ، بزرگان كوفه و رؤساى قبايل، حضور داشتند . در همين حال كه وى سخنرانى مى كرد، مراقب ها آمدند و گفتند: مسلم بن عقيل آمد!
عبيد اللّه به سرعت از منبر ، پايين آمد و خود و همراهانش وارد قصر شدند و درهاى قصر را به روى آنان (مسلم و همراهانش) بستند
۴ / ۱۸
محاصره قصر ابن زياد به وسيله مسلم و يارانش
۱۱۵۰.تاريخ الطبرىـ به نقل از عبّاس جَدَلى ـ: ما چهار هزار نفر ، به همراه مسلم ، حركت كرديم و وقتى به قصر رسيديم ، تنها سيصد نفر باقى مانده بودند.
مسلم، از خانه هانى راه افتاد ، تا اين كه قصر را محاصره كرد. مردم نيز به سمت ما مى آمدند و اجتماع مى كردند . زمانى نگذشت كه مسجد و بازار ، از جمعيت ، پُر شدند و تا شب ، جمعيت، اضافه مى شد. عرصه بر عبيد اللّه ، تنگ شد و بيشترين كارى كه كرد ، اين بود كه درهاى قصر را بست. به همراه عبيد اللّه در قصر ، تنها سى نگهبان و بيست تَن از بزرگان كوفه و خانواده و غلامانش بودند.