163
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم

۱۱۲۵.مثير الأحزان :مسلم در خانه هانى بن عروه فرود آمد و شيعيان ، نزد او رفت و آمد داشتند . عبيد اللّه در جستجوى وى ، بسيار پيگير بود ؛ ولى نمى دانست كجاست. شريك بن اَعوَر همْدانى ، از بصره به همراه عبيد اللّه بن زياد [به كوفه] آمده و در منزل هانى بن عروه منزل كرده بود . وى از دوستان امير مؤمنان (امام على عليه السلام ) و از شيعيانِ او و بلندمرتبه و جليل القدر بود. شريك ، بيمار شد . عبيد اللّه سراغش را گرفت . به وى گفتند : او بيمار شده است. ابن زياد برايش پيغام فرستاد كه امشب براى عيادتت مى آيم.
شريك به مسلم بن عقيل گفت: اى پسر پيامبر خدا ! به راستى كه ابن زياد مى خواهد از من عيادت كند . در يكى از نهان خانه ها پنهان شو و وقتى نشست، بيرون بيا و گردنش را بزن و من ، [اصلاح] كار كوفيان را با آرامش برايت تضمين مى كنم.
مسلم ـ كه خداوند ، رحمتش كند ـ مردى شجاع، بى باك و اقدام كننده (اهل عمل) بود . او آنچه را كه شريك به وى مشورت داده بود ، پذيرفت. عبيد اللّه آمد و از احوال شريك ، پرس و جو كرد و سبب بيمارى اش را پرسيد، در حالى كه چشمان شريك بر نهان خانه بود. اين گفتگو به درازا كشيد و شريك شروع به خواندن اين شعر كرد:
تا كى در انتظار سلمى ؟ چرا به او تحيّت نمى گويى؟
او اين شعر را تكرار كرد . عبيد اللّه ، خواندن اين شعر برايش عجيب آمد . پس رو به هانى بن عروه كرد و گفت: پسر عمويت در بيمارى، هذيان مى گويد!
هانى در حالى كه دست و پايش مى لرزيد و رنگ چهره اش دگرگون شده بود ، گفت: شريك از ابتداى بيمارى ، هذيان مى گويد و سخنانى كه خود ، معنايش را نمى داند ، بر زبان مى راند.
عبيد اللّه آشفته به سمت قصر حكومتى به راه افتاد. مسلم ، شمشير به دست ، از نهان خانه بيرون آمد. شريك به وى گفت: اى مرد ! چه چيزى ، تو را از انجام كار ، باز داشت؟
مسلم گفت: چون تصميم به بيرون آمدن گرفتم ، زنى مرا گرفت و گفت: تو را به خدا سوگند ، اگر ابن زياد را در خانه ما بكشى! و در برابر من گريه كرد . من هم شمشير را انداختم و نشستم.
هانى گفت: واى بر آن زن ! مرا و خودش را به كشتن داد . به همان چيزى گرفتار شدم كه از آن، فرار مى كردم.


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
162

۱۱۲۵.مثير الأحزان :نَزَلَ [مُسلِمٌ] دَارَ هانِي بنِ عُروَةَ ، وَاختَلَفَ إلَيهِ الشّيعَةُ ، وألَحَّ عُبَيدُ اللّه ِ في طَلَبِهِ ، ولا يَعلَمُ أينَ هُوَ ، وكانَ شَريكُ بنُ الأَعوَرِ الهَمدانِيُّ قَدِمَ مِنَ البَصرَةِ مَعَ عُبَيدِ اللّه ِ بنِ زِيادٍ ، ونَزَلَ دارَ هانِي بنِ عُروَةَ ، وكانَ شَريكٌ مِن مُحِبّي أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وشيعَتِهِ ، عَظيمَ المَنزِلَةِ ، جَليلَ القَدرِ ، فَمَرِضَ وسَأَلَ عُبَيدُ اللّه ِ عَنهُ ، فَاُخبِرَ أنَّهُ مَوعوكٌ ، فَأَرسَلَ ابنُ زِيادٍ إلَيهِ : إنّي رائِحٌ إلَيكَ في هذِهِ اللَّيلَةِ لِعِيادَتِكَ .
فَقالَ شَريكٌ لِمُسلِمِ بنِ عَقيلٍ : يَابنَ عَمِّ رَسولِ اللّه ِ ، إنَّ ابنَ زِيادٍ يُريدُ عِيادَتي ، فَادخُل بَعضَ الخَزائِنِ ، فَإِذا جَلَسَ فَاخرُج وَاضرِب عُنُقَهُ ، وأنَا أكفيكَ أمرَ مَن بِالكوفَةِ مَعَ العافِيَةِ .
وكانَ مُسلِمٌ ـ رَحِمَهُ اللّه ُ ـ شُجاعا مِقداما جَسورا ، فَفَعَلَ ما أشارَ بِهِ شَريكٌ ، فَجاءَ عُبَيدُ اللّه ِ ، وسَأَلَ شَريكا عَن حالِهِ وسَبَبِ مَرَضِهِ ، وشَريكٌ عَينُهُ إلَى الخِزانَةِ وامِقَةٌ ، وطالَ ذلِكَ فَجَعَلَ يَقولُ : «مَا الاِنتِظارُ بِسَلمى لا تُحَيّيها» يُكرِّرُ ذلِكَ ، فَأَنكَرَ عُبَيدُ اللّه ِ القَولَ ، وَالتَفَتَ إلى هانِي بنِ عُروَةَ ، وقالَ : ابنُ عَمِّكَ يَخلِطُ في عِلَّتِهِ! وهاني قَد ارتَعَدَ وتَغَيَّرَ وَجهُهُ .
فَقالَ هاني : إنَّ شَريكا يَهجُرُ مُنذُ وَقَعَ فِي المَرَضِ ، ويَتَكَلَّمُ بِما لا يَعلَمُ .
فَثارَ عُبَيدُ اللّه ِ خارِجا نَحوَ قَصرِ الإِمارَةِ مَذعورا ، فَخَرَجَ مُسلِمٌ وَالسَّيفُ في كَفِّهِ ، وقالَ لَهُ شَريكٌ : يا هذا ، ما مَنَعَكَ مِنَ الأَمرِ ؟ قالَ مُسلِمٌ : لَمّا هَمَمتُ بِالخُروجِ تَعَلَّقَت بِيَ امرَأَةٌ ، قالَت : ناشَدتُكَ اللّه َ إن قَتَلتَ ابنَ زِيادٍ في دارِنا ، وبَكَت في وَجهي ، فَرَمَيتُ السَّيفَ وجَلَستُ .
قالَ هاني : يا وَيلَها ، قَتَلَتني وقَتَلَت نَفسَها ، وَالَّذي فَرَرتُ مِنهُ وَقَعتُ فيهِ . ۱

1. مثير الأحزان : ص ۳۱ ، بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۴۳ وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۹۱ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4722
صفحه از 454
پرینت  ارسال به