۱۰۸۵.تاريخ الطبرىـ به نقل از عمّار دُهنى، از امام باقر عليه السلام ـ: عبيد اللّه به همراه چهره هاى سرشناس بصره حركت كرد و با صورت پوشيده، وارد كوفه شد و بر هر جمعيتى كه مى گذشت و سلام مى كرد ، مى گفتند: «سلام بر تو ، اى پسر پيامبر خدا !». آنان گمان مى كردند كه او حسين بن على عليه السلام است . تا اين كه وارد قصر حكومتى شد.
۱۰۸۶.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :عبيد اللّه با شتاب و يكسر آمد تا وارد كوفه شد . او عمامه بر سر و به صورت ناشناس، وارد بازار شد. بازارى ها و مردم پايين دست كه او را ديدند ، شروع كردند در جلوى او دويدن و گمان مى كردند او حسين عليه السلام است ؛ چرا كه انتظارش را مى كشيدند و به عبيد اللّه مى گفتند : «اى پسر پيامبر خدا ! ستايش ، خداى را كه تو را به ما نشان داد !» و دست و پايش را مى بوسيدند. عبيد اللّه گفت: چه قدر اينها فاسد شده اند !
او همان طور به راه خود ، ادامه داد تا وارد مسجد شد . دو ركعت نماز خواند و بر منبر رفت و چهره گشود . مردم، چون او را ديدند ، گروه گروه، [از مجلس او ]كناره گرفتند و پراكنده شدند.