115
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم

۱۰۸۳.تاريخ الطبرىـ به نقل از عيسى بن يزيد كنانى ـ: وقتى نامه يزيد به عبيد اللّه بن زياد رسيد، از مردم بصره پانصد نفر را برگزيد كه در ميان آنان ، عبد اللّه بن حارث بن نوفل و شريك بن اَعوَر ، از شيعيان على عليه السلام نيز بودند. اوّلين نفر كه از اين جمعيت [، ناتوان شد و از كاروان] جا ماند ، شريك بود . گفته شده : او خود را به ناتوانى زد و جا ماند و عدّه اى نيز با او از سفر، باز ماندند . پس از او ، عبد اللّه بن حارث ، جا ماند و عدّه اى نيز با او از سفر، باز ماندند . اينان اميدوار بودند عبيد اللّه برگردد و به اينان رسيدگى كند و حسين عليه السلام زودتر به كوفه برسد ؛ ولى عبيد اللّه به بازماندگان، توجّهى نمى كرد و به راه ادامه مى داد تا به قادسيّه ۱ رسيد و مهران، غلامش ، از پا در آمد.
عبيد اللّه گفت: اى مهران ! در اين اوضاع و احوال ، از حركت ماندى؟ اگر تو را رها كنم تا به قصر برسى، صد هزار [سكّه] جايزه دارى.
گفت: نه به خدا ، نمى توانم!
آن گاه عبيد اللّه پياده شد. تكّه پارچه هاى يمنى را بيرون آورد و عمامه اى يمنى بر سر گذارد . آن گاه بر اَسترش سوار شد و خودش به تنهايى به راه افتاد . او از كنار نگهبانان مى گذشت و هر كس به وى مى نگريست ، شك نمى كرد كه حسين عليه السلام است . پس به او مى گفتند: «خوش آمدى ، اى پسر پيامبر خدا!»؛ ولى او با آنان سخن نمى گفت. مردم براى ديدن او از خانه ها و منازل، بيرون آمده بودند.
نعمان بن بشير ، صداى آنان را شنيد . در را به روى او و نزديكانش بست ، تا اين كه عبيد اللّه به نزديك نعمان رسيد و او نيز ترديدى نداشت كه او حسين عليه السلام است ـ و مردم براى او ضجّه مى زدند ـ . نعمان به سخن در آمد و گفت : تو را به خدا ، از اين جا دور شو . من امانتى را كه در اختيار دارم ، به تو تسليم نمى كنم و نيازى هم به كشتن تو ندارم .
عبيد اللّه سخن نمى گفت ، تا اين كه نزديك و نزديك تر شد تا ميان كنگره هاى ديوار قصر قرار گرفت و شروع به صحبت كردن با نعمان كرد و گفت: [در را] باز كن، پيروز نگردى ! شبت طولانى شد (حكومتت به سر رسيد) !
اين سخن را كسى كه پشت سر عبيد اللّه بود ، شنيد . به طرف جمعيت برگشت و گفت : اى مردم ! سوگند به خداى يگانه كه او پسر مَرجانه است !
مردم گفتند: واى بر تو ! او حسين است.
نعمان ، درِ قصر را باز كرد و عبيد اللّه داخل شد و در را به روى مردم بستند و مردم ، پراكنده شدند .
[عبيد اللّه ] فردا صبح بر منبر رفت و گفت: اى مردم ! به راستى مى دانم كسانى كه همراه من حركت كردند و [به خيال اين كه من حسينم،] به من اظهار اطاعت كردند ، دشمن حسين اند ؛ زيرا آنان فكر كردند كه حسين ، وارد شهر شده و بر آن، دست يافته است ! با اين حال ، به خدا سوگند، من كسى را نشناختم .
آن گاه از منبر، فرود آمد .

1. ر.ك: نقشه شماره ۴ در پايان جلد ۵ .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
114

۱۰۸۳.تاريخ الطبري عن عيسى بن يزيد الكنانيّ :لَمّا جاءَ كِتابُ يَزيدَ إلى عُبَيدِ اللّه ِ بنِ زِيادٍ انتَخَبَ مِن أهلِ البَصرَةِ خَمسَمِئَةٍ ، فيهِم عَبدُ اللّه ِ بنُ الحارِثِ بنُ نَوفَلٍ ، وشَريكُ بنُ الأَعوَرِ ـ وكانَ شيعَةً لِعَلِيٍّ ـ فَكانَ أوَّلَ مَن سَقَطَ بِالنّاسِ شَريكٌ ، فَيُقالُ : إنَّهُ تَساقَطَ غَمرَةً ۱ ومَعَهُ ناسٌ ، ثُمَّ سَقَطَ عَبدُ اللّه ِ بنُ الحارِثِ وسَقَطَ مَعَهُ ناسٌ ، ورَجَوا أن يَلوِيَ ۲ عَلَيهِم عُبَيدُ اللّه ِ ، ويَسبِقَهُ الحُسَينُ عليه السلام إلَى الكوفَةِ ، فَجَعَلَ لا يَلتَفِتُ إلى مَن سَقَطَ ويَمضي ، حَتّى وَرَدَ القادِسِيَّةَ ۳ ، وسَقَطَ مِهرانُ مَولاهُ .
فَقالَ : أيا مِهرانُ ! عَلى هذِهِ الحالِ ، إن أمسَكتُ عَنكَ حَتّى تَنظُرَ إلَى القَصرِ فَلَكَ مِئَةُ ألفٍ . قالَ : لا وَاللّه ِ ما أستَطيعُ !
فَنَزَلَ عُبَيدُ اللّه ِ ، فَأَخرَجَ ثِيابا مُقَطَّعَةً مِن مُقَطَّعاتِ ۴ اليَمَنِ ، ثُمَّ اعتَجَرَ ۵ بِمِعجَرَةٍ يَمانِيَّةٍ ، فَرَكِبَ بَغلَتَهُ ثُمَّ انحَدَرَ راجِلاً وَحدَهُ ، فَجَعَلَ يَمُرُّ بِالمَحارِسِ ، فَكُلَّما نَظَروا إلَيهِ لَم يَشُكّوا أنَّهُ الحُسَينُ عليه السلام ، فَيَقولونَ : مَرحَبا بِكَ يَا بنَ رَسولِ اللّه ِ ، وجَعَلَ لا يُكَلِّمُهُم ؛ وخَرَجَ إلَيهِ النّاسُ مِن دورِهِم وبُيوتِهِم .
وسَمِعَ بِهِمُ النّعمانُ بنُ بَشيرٍ ، فَغَلَّقَ عَلَيهِ وعَلى خاصَّتِهِ ، وَانتَهى إلَيهِ عُبَيدُ اللّه ِ وهُوَ لا يَشُكُّ أنَّهُ الحُسَينُ عليه السلام ، ومَعَهُ الخَلقُ يَضُجّونَ ، فَكَلَّمَهُ النُّعمانُ ، فَقالَ : أنشُدُكَ اللّه َ إلّا تَنَحَّيتَ عَنّي ، ما أنَا بِمُسَلِّمٍ إلَيكَ أمانَتي ، وما لي في قَتلِكَ مِن إربٍ ۶ ، فَجَعَلَ لا يُكَلِّمُهُ ، ثُمَّ إنَّهُ دَنا ، وتَدَلَّى الآخَرُ بَينَ شُرفَتَينِ ، فَجَعَلَ يُكَلِّمُهُ ، فَقالَ : اِفتَح لا فَتَحتَ ! فَقدَ طالَ لَيلُكَ .
فَسَمِعَها إنسانٌ خَلفَهُ ، فَتَكَفّى إلَى القَومِ ، فَقالَ : أي قَومُ ، ابنُ مَرجانَةَ وَالَّذي لا إلهَ غَيرُهُ ! فَقالوا : وَيحَكَ ! إنَّما هُوَ الحُسَينُ عليه السلام . فَفَتَحَ لَهُ النُّعمانُ فَدَخَلَ ، وضَرَبُوا البابَ في وُجوهِ النّاسِ فَانفَضّوا ، وأصبَحَ فَجَلَسَ عَلَى المِنبَرِ .
فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ! إنّي لَأَعلَمُ أنَّهُ قَد سارَ مَعي وأظهَرَ الطّاعَةَ لي مَن هُوَ عَدُوٌّ لِلحُسَينِ حينَ ظَنَّ أنَّ الحُسَينَ قَد دَخَلَ البَلَدَ وغَلَبَ عَلَيهِ ، وَاللّه ِ ما عَرَفتُ مِنكُم أحَدا ، ثُمَّ نَزَلَ . ۷

1. الغَمرَة : الشدّة ، وغمرةُ كلّ شيءٍ : منهمكه وشدّته ، كغمرة الهمّ والموت ونحوهما (لسان العرب : ج ۵ ص ۲۹ «غمر») .

2. لوى عليه : إذا عطف وعرج (النهاية : ج ۴ ص ۲۷۹ «لوا») .

3. راجع: الخريطة رقم ۴ في آخر مجلّد ۵ .

4. مُقَطَّعاتٌ : أي ثيابٌ قِصار ؛ لأنّها قُطِعت عن بُلوغِ التمامِ . وقيل : المُقَطَّعُ من الثياب : كلّ ما يفصَّلَ ويُخاط من قميص وغيره (النهاية : ج ۴ ص ۸۱ «قَطع») .

5. الاعتجار : لَفُّ العمامة (القاموس المحيط : ج ۲ ص ۸۵ «عجر») .

6. الإرب : الحاجة (لسان العرب : ج ۱ ص ۲۰۸ «أرب») .

7. تاريخ الطبري : ج ۵ ص ۳۵۹ ؛ الإرشاد : ج ۲ ص ۴۳ نحوه وليس فيه صدره إلى «النعمان بن بشير» ، بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۴۱ وراجع : البداية والنهاية : ج ۸ ص ۱۵۳ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد چهارم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4946
صفحه از 454
پرینت  ارسال به