۱۰۰۳.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمىـ به نقل از احمد بن اعثم كوفى ـ: حسين عليه السلام در منطقه بالاى مكّه فرود آمد و در آن جا چادرى بزرگ برپا كرد. عبد اللّه بن زبير نيز در منزلش در قيقِعان ۱ فرود آمد.
سپس حسين عليه السلام به خانه عبّاس رفت و عبد اللّه بن عبّاس ، ايشان را بدان جا برد. در آن هنگام ، فرماندار مكّه از جانب يزيد، عمر بن سعد بن عاص بود. حسين عليه السلام مؤذّنى را به پا داشت تا با صداى بلند ، اذان بگويد و مردم را به نماز فرا خواند .
ابن سعد ترسيد كه حاجيان به سمت حسين عليه السلام كشيده شوند ؛ چون رفت و آمد فراوانِ مردم را از تمام نقاط جهان با ايشان ديد . بدين جهت به سمت مدينه حركت كرد و جريان را براى يزيد نوشت.
۱۰۰۴.البداية و النهاية :چون مردم از مرگ معاويه و جانشينىِ يزيد، باخبر شده بودند، گروه گروه بر حسين عليه السلام وارد مى شدند ، اطراف ايشان مى نشستند و به سخنانش گوش فرا مى دادند ؛ امّا پسر زبير در كنار كعبه يكسر به نماز مشغول بود و در اين ميان ، گهگاه به همراه مردم ، نزد حسين عليه السلام مى رفت . او با بودن حسين عليه السلام در مكّه نمى توانست در جهت اهداف درونى خود ، قدمى بر دارد ؛ چون احترام مردم را به حسين عليه السلام و اين كه مردم ، حسين عليه السلام را بر وى مقدّم مى كنند ، مى دانست. همچنين مأموران مخفى و فرستادگانى به دنبال او وارد مكّه شدند ؛ ولى خداوند ، او را بر آنان پيروز گردانيد ـ چنان كه پيش از اين گذشت ـ .
مأموران مخفى ، با سرافكندگى ، از مكّه باز گشتند و عبد اللّه بن زبير بر يزيديانى كه قصد نابودى او را داشتند ، پيروز شد . برادرش عَمرو را كتك زد و او را به زندان افكنْد و قصاص كرد و به او اهانت نمود .
در اين هنگام ، موقعيت پسر زبير در شهرهاى حجاز ، بالا رفت و آوازه اش بلند شد ؛ ولى با اين همه موقعيتى مانند حسين عليه السلام نزد مردم نداشت ؛ بلكه تمايل مردم ، به جانب حسين عليه السلام بود ؛ چرا كه او آقا و بزرگ و پسر دختر پيامبر خدا بود و بر روى زمين ، كسى هم شأن و هم تراز او نبود. البتّه دولت يزيدى يكسر با او دشمنى مى كرد.