۱۳۶۱.الملهوفـ به نقل از مُعمَّر بن مُثَنّا در مقتل الحسين عليه السلام ـ: چون روز تَرويه ۱ شد، عمرو بن سعيد بن عاص ، ۲ با سپاهى گران، وارد مكّه شد . يزيد به او دستور داده بود كه اگر حسين عليه السلام جنگيد ، با او بجنگد و اگر بر او دست يافت ، او را بكُشد . پس حسين عليه السلام در روز تَرويه ، بيرون رفت.
۱۳۶۲.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة)ـ به نقل از فَرَزدَق ـ: حسين عليه السلام را ديدم و به وى گفتم: پدرم به قربانت ! آيا مى شود صبر كنى تا مردم از مكّه [به سوى عرفات ]بيايند . اميدوارم كه مردم در موسم [عرفات] بر محور تو ، گِرد آيند.
فرمود : «اى ابو فِراس ! از آنها (ياران يزيد) در امان نيستم» .
۱۳۶۳.الإرشاد :چون حسين عليه السلام خواست كه به سوى عراق حركت كند، خانه خدا را طواف كرد و سعىِ ميان صفا و مروه را انجام داد و از احرام ، بيرون آمد . ايشان ، به خاطر نگرانى از اين كه او را در مكّه دستگير كنند و نزد يزيد بفرستند ، نمى توانست حج را تمام كند و به همين دليل ، حجّ خود را عمره كرد . پس با خانواده و فرزندان و شيعيانِ همراهش ، به سرعت، [از مكّه ]بيرون رفت و هنوز خبر [شهادت] مسلم به او نرسيده بود؛چون چنان كه گفتيم، روز قيام مسلم، همان روز حركت حسين عليه السلام بود.
از فَرَزدَق شاعر ، نقل شده كه گفت: در سال شصتم، مادرم را به حج بردم . در ايّام حج ـ كه شتر او را مى راندم ـ ، هنگامى كه به حرم رسيدم، حسين بن على عليه السلام را ديدم كه از مكّه بيرون مى رفت، و شمشيرها و سپرهاى خود را همراه داشت.
گفتم : اين قطار شتر ، از كيست؟
گفتند : از حسين بن على .
پيش او رفتم و سلام كردم و گفتم: اى پسر پيامبر خدا ! خداوند ، حاجت و آرزوهايت را روا دارد ! پدر و مادرم به فدايت ! چرا حج نكردى و با شتاب مى روى؟
فرمود : «اگر شتاب نكنم، دستگير مى شوم» .