۱۵۲۷.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :عبيد اللّه بن زياد، عمر بن سعد بن ابى وقّاص را با چهار هزار تن به سوى حسين عليه السلام ، روانه كرد. ابن زياد ، پيش تر ، او را فرماندارِ رى و همدان ، كرده بود و آن افراد را نيز به همين منظور ، با او همراه كرده بود . هنگامى كه به او فرمان حركت به سوى حسين عليه السلام را داد ، عمر ، خوددارى ورزيد و خوش نداشت كه برود و درخواست كرد كه او را معاف بدارد ؛ امّا ابن زياد به او گفت: با خدا ، پيمان مى بندم كه اگر به سوى او حركت نكنى و بر وى در نيايى ، تو را از كار ، بر كنار كرده ، خانه ات را ويران مى كنم و گردنت را مى زنم .
عمر گفت: در اين صورت ، انجام مى دهم .
قبيله عمر، بنى زُهْره، نزدش آمدند و گفتند: تو را به خدا سوگند مى دهيم كه مبادا رويارويى با حسين را به عهده بگيرى كه دشمنى را ميان ما و بنى هاشم ، بر جا مى گذارد !
عمر ، به سوى عبيد اللّه باز گشت و خواست كه او را معاف بدارد ؛ امّا ابن زياد نپذيرفت . لذا او مصمّم شد و به سوى حسين عليه السلام ، حركت كرد .
آن هنگام ، پنجاه تن همراه حسين عليه السلام بودند و بيست تن نيز از لشكر[ عمر ] به او پيوستند و از خويشان نيز نوزده مرد ، در كنار امام عليه السلام بودند . چون امام حسين عليه السلام ديد كه عمر بن سعد با همراهانش، قصد او را كرده است، فرمود: «اى مردم ! گوش دهيد. خداوند ، بر شما ، رحمت آورد! ما را با شما چه كار ؟! اى كوفيان ! اين ، چه كارى است ؟» .
گفتند: از قطع شدن عطا ۱ و حقوقمان ترسيديم.
امام عليه السلام فرمود: «عطايتان نزد خدا ، برايتان بهتر است».