۶ / ۱۹
فَرَزدَق ۱
۱۳۴۷.أنساب الأشرافـ به نقل از زبير بن خِرّيت ـ: از فَرَزدَق شنيدم كه گفت: حسين را در منزل ذات عِرق ۲ ديدم كه به كوفه مى رفت. به من فرمود : «گمان مى كنى مردم كوفه ـ كه خورجينى از نامه هايشان نزد من است ـ چه مى كنند؟».
گفتم: رهايت مى كنند. پس نرو. تو به سوى مردمى مى روى كه دل هايشان، با تو و دست هايشان، رو در روى توست. ولى او نپذيرفت.
ر.ك: ص ۱۴۳ (فصل هفتم / ديدار فرزدق در صفاح)
و ص ۳۲۴ (تحليلى درباره ارزيابى سفر امام حسين عليه السلام به عراق و نهضت كوفه / اقسام شيعيان در آن دوران).
و ج ۴ ص ۴۱۷ (ابو محمّد واقدى و زرارة بن جلح) .
۶ / ۲۰
محمّد بن حنفيّه ۳
۱۳۴۸.الإرشادـ در گزارش بيرون رفتن امام عليه السلام از مدينه ـ: حسين عليه السلام شب هنگام (شب يكشنبه، دو روز مانده از رجب)، به سوى مكّه به راه افتاد و فرزندان، برادران، برادرزادگان و همه خانواده اش، جز محمّد بن حنفيّه ، همراه او بودند . محمّد بن حنفيّه ، چون دريافت كه ايشان آهنگ بيرون رفتن از مدينه را دارد و خودش هم نمى داند كه به كجا مى رود، به وى گفت: برادر! تو محبوب ترينِ مردم و گرامى ترينِ آنان در نزد منى و دلسوزى را براى هيچ يك از مردم ، جز براى تو ، نگاه نمى دارم و تو ، بِدان سزاوارترى. از بيعت با يزيد بن معاويه و از شهرها ، تا آن جا كه مى توانى ، چشمپوشى كن. سپس فرستادگانى به سوى مردم ، گسيل دار و آنان را به سوى خود ، فرا بخوان. پس اگر مردم از تو پيروى كردند و به بيعت تو در آمدند ، خدا را بر آن ، سپاس بگزار و اگر سراغ كسى جز تو رفتند، از دين و خِرد تو ، كاسته نمى شود و مردانگى و ارجمندىِ تو ، بر باد نمى رود .
من نگرانم كه به يكى از اين شهرها وارد شوى و مردم ، دچار چنددستگى شوند : گروهى با تو و گروهى بر ضدّ تو ، و با يكديگر نبرد كنند و تو، هدف نخستين نيزه باشى و در آن صورت ، بهترينِ همه اين امّت از نظر شخصيت فردى و پدر و مادر ، خونش از همه پايمال تر و خانواده اش از همه خوارتر شود .
حسين عليه السلام به او فرمود : «برادر! پس كجا بروم؟» .
گفت: مكّه . پس اگر سراى آرامى بود، همان جا بمان و اگر تو را در آن ، آرامش نبود ، به رَمْل ها و ستيغ كوه ها پناه ببر و از شهرى به شهرى برو تا بنگرى كه سرنوشت مردم، چه خواهد شد . پس درست ترين تصميم گيرى تو ، زمانى است كه به استقبال حوادث و رخدادها بروى.
امام عليه السلام فرمود : «برادرم! تو نيكخواهى و دلسوزى كردى و اميد دارم كه نظر تو ، استوار و همراه توفيق باشد» .
1.همّام بن غالب بن صعصعه ـ كه كنيه اش ابو فراس و معروف به فرزدق است ـ ، در سال ۲۵ هجرى در بصره به دنيا آمد . وى از ياران امير مؤمنان، امام حسين و امام زين العابدين عليهم السلام است . قصيده اش در مدح امام زين العابدين عليه السلام در حضور هشام بن عبد الملك ، معروف است و بيت آغاز آن ، چنين است :
اين، كسى است كه سرزمين بطحا ، جاى گام هايش را مى شناسد
و كعبه و حرم و غير حرم، او را مى شناسند.
هشام، از شنيدن اين اشعار ، خشمگين شد و دستور داد فرزدق را زندانى كنند. او را در عَسفان (ميان مكّه و مدينه) زندانى كردند و امام زين العابدين عليه السلام دوازده هزار درهم صله به خاطر آن شعر ، به وى داد ؛ ولى فرزدق ، آن را نپذيرفت و گفت كه تنها براى پاداش اخروى ، آن را سروده است و تنها با اصرار امام عليه السلام آن را پذيرفت. وى در سال ۱۱۰ هجرى پس از سفرى به عراق، شام و جزيره (شمال عراق و سوريه) در گذشت.
2.ذاتِ عِرق ، ميقات عراقيان است و مرز ميان نجد و تهامه است (ر . ك : نقشه شماره ۳ در پايان همين جلد) .
3.ر. ك: ج ۳ ص ۴۲۷ (فصل دوم / پيشنهاد محمّد بن حنفيه به او).