۶ / ۱۶
عمر بن على بن ابى طالب ۱
۱۳۴۳.الملهوفـ به نقل از محمّد بن عمر ـ: از پدرم عمر بن على بن ابى طالب شنيدم كه براى دايى هايم ، خاندان عقيل ، صحبت مى كرد و مى گفت: چون برادرم حسين، از بيعت با يزيد در مدينه سر باز زد ، نزد او رفتم و او را تنها يافتم . به وى گفتم : جانم فدايت ، اى ابا عبد اللّه ! برادرت حسن، از پدرت برايم چنين نقل كرد . [در اين هنگام ]گريه و اشك ، امانم ندادند و صداى هق هق گريه ام بلند شد.
حسين ، مرا در آغوش گرفت و فرمود: «برايت نقل كرد كه من كشته مى شوم؟» .
گفتم: حاشا كه چنين بگويد ، اى پسر پيامبر خدا!
فرمود: «تو را به جان پدرت سوگند مى دهم ، آيا از كشته شدن من خبر داد؟» .
گفتم: آرى. پس چرا دست نمى دهى و بيعت نمى كنى؟
فرمود: «پدرم خبر داد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را از كشته شدن او و من، باخبر ساخت و اين كه قبر من نزديك قبر او خواهد بود . آيا گمان مى برى كه چيزى را مى دانى كه من نمى دانم؟ به راستى كه خوارى و پَستى را هرگز بر خود نمى پسندم. فاطمه، پدرش را در حالى ملاقات مى كند كه از رفتار بنى اميّه با فرزندانش شاكى است. هرگز كسى كه او را از طريق [آزردن] فرزندانش بيازارد، وارد بهشت نخواهد شد!» .
۶ / ۱۷
عَمره، دختر عبد الرحمان ۲
۱۳۴۴.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :عَمره دختر عبد الرحمان ، براى حسين عليه السلام نامه نوشت و تصميم او [براى رفتن به كوفه] را سنگين شمرد و او را به تسليم شدن و همراهى با جماعت ، سفارش كرد و به او خبر داد كه به قتلگاه مى رود. نيز مى گفت: گواهى مى دهم كه عايشه، برايم روايت كرد كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيده است كه مى فرمود : «حسين، در سرزمين بابِل، كشته خواهد شد».
حسين عليه السلام چون نامه اش را خواند ، فرمود: «پس من بايد به قتلگاه خويش بروم»، و رفت.