۱۴۳۹.الفتوح :حسين عليه السلام حركت كرد تا به شُقوق ۱ رسيد . در آن جا فرزدق بن غالبِ شاعر ، به سوى وى آمد و سلام كرد و آن گاه به او نزديك شد و دستش را بوسيد.
حسين عليه السلام فرمود: «از كجا مى آيى ، ابو فِراس؟
گفت : از كوفه، اى فرزند دختر پيامبر خدا !
فرمود : «مردم كوفه را چگونه پشتِ سر نهادى؟» .
گفت: مردم با تو اند ؛ ولى شمشيرهايشان ، با بنى اميّه است ، و خدا هر گونه كه بخواهد ، در آفرينش خود ، انجام مى دهد.
فرمود : «راست گفتى و نيكى كردى . كار ، دست خداست و چنان كه بخواهد ، مى كند. و پروردگار ما ، هر روزى ، در كارى است. اگر تقدير ، چنان كه ما مى خواهيم ، فرود آيد، ستايش ، خدا را بر نعمت هايش ـ و او در گزاردنِ سپاس، ياور است ـ ؛ و اگر تقدير ، جلوى آرزو را گرفت ، كسى كه انگيزه اش حق بوده، ستم نكرده است» .
فرزدق گفت: اى فرزند دختر پيامبر! چگونه بر مردم كوفه ، تكيه مى كنى ؛ آنان كه پسرعمويت مسلم بن عقيل و پيروانش را كشتند؟
حسين عليه السلام اشك ريخت و سپس فرمود : «خدا ، مسلم را رحمت كند ! او به سوى روح و ريحانِ (شادى و گُلِ) خداوند و بهشت و خشنودى او رفت و وظيفه اش را انجام داد و وظيفه ما ، بر جا مانده است» .
سپس حسين عليه السلام اين اشعار را خواند :
«اگر سراى دنيا، گران بها شمرده مى شود،سراى پاداش خدا ، برتر و بالاتر است .
و اگر بدن ها براى مرگ ، آفريده شده اند ،شهادت مرد با شمشير در راه خدا ، برتر است .
و اگر روزى ها، تقدير شده اند ،كمىِ حرصِ آدمى براى روزى ، زيباتر است .
و اگر گردآورى دارايى ها ، براى رها كردن است ،چرا در راه خير ، بِدان بخل ورزيده مى شود ؟» .
سپس فرزدق و گروهى از يارانش ، با او خداحافظى كردند و به سوى مكّه رفتند . پسرعمويش از بنى مُجاشِع ، به او روى آورد و گفت: ابو فِراس ! اين ، حسين بن على است ؟
فرزدق گفت: اين ، حسين فرزند فاطمه زهرا ، دختر محمّد صلى الله عليه و آله است . به خدا ، اين ، فرزند بهترين بنده خداست و برتر از هر كه پس از محمّد صلى الله عليه و آله بر زمين راه مى رود . روز گذشته ، ابياتى در باره او گفته ام كه منعى نيست آن را بشنوى.
پسرعمويش به او گفت: بدم نمى آيد ، اى ابو فِراس ! اگر مى خواهى ، آنچه را در باره او گفته اى، اينك بازگو كن .
فرزدق گفت : آرى . من در باره او، پدر، برادر و جدّش ـ كه درود خدا بر آنان باد ـ اين ابيات را گفته ام: ۲
اين ، آن كس است كه سرزمين بطحا ، جاى گام هايش را مى شناسدو خانه كعبه و حرم و بيرون حرم نيز او را مى شناسند .
اين ، فرزند بهترينِ تمام بندگان خداست .او پيراسته از هر آلودگى و پاك از هر كاستى و بلنداى فضيلت است .
اين ، حسين است كه فرستاده خدا، پدر اوستو با نور هدايت او، امّت ها راه يافته اند .
اين ، فرزند فاطمه زهراست و دودمان فاطمهبه قلم تقدير، در بهشت جاودان ، خواهند بود .
چون قريش ، او را ببينند ، گوينده شان مى گويد :نهايت كَرَم با خصلت هاى او ، به انتها مى رسد .
او چنان است كه چون به آهنگ دست سودن بر حجر الأسود گام نهد ،گويى كه ركن مى خواهد دست او را نزد خود ، نگاه دارد .
در دستش چوب خيزرانى است كه بويى خوش مى پراكَنَدو بوى خوش ، از دست آن دل نوازى است كه تارَكى عطرافشان دارد .
ديدگان ، از فرط آزرم ، فرو مى نشينند و نيز از هيبت او فرو مى نشينندو با او سخن گفته نمى شود ، مگر آن گاه كه لبخند مى زند .
نورى كه پرده ظلمت را مى درد ، از نور او مشتق شده ،چنان كه خورشيد با پرتو خويش ، تاريكى ها را از ميان مى برد .
شاخه نيرومند شخصيت او ، از پيكر پيامبر صلى الله عليه و آله بر دميده است .از اين رو ، گوهر وجودش و خوى و خصالش ، پاك و ويراسته است .
او از آن گروهى است كه دوستى شان ، سپاس خداوند و كينه شانناسپاسى [و كفر] است و نزديكى بِدانان، رستگارى و پناهگاه آدمى است .
با محبّت آنان ، بلا و ناگوارى ، برطرف مى شوندو نيكوكارى و نعمت ها ، بِدان ، استوار مى گردد .
اگر اهل بخشش شمرده شوند، پيشوايشان آنان اندو اگر گفته شود: «برترين مردم زمين ، كيان اند؟» ، گفته مى شود: آنان .
هيچ بخشنده اى به اوج بخشش آنان نمى رسدو هيچ گروهى به پايه آنان نمى رسد ، هر چند بزرگوار باشد .
از خانه هايشان در ميان قريش، پرتو مى گيرنددر دشوارى ها و هنگام داورى ، آن گاه كه داورى كنند .
ريشه او در قريش است و جدّش محمّد استو پس از آن ، على، پرچم [و نشانه] است .
فَرَزدَق ، به پسرعمويش رو كرد و گفت: به خدا ، اين ابيات را در باره او و بدون چشمداشت به خير [ و صِله ] او گفتم و آن را براى خدا و سراى آخرت گفتم .