۷ / ۱۴
ديدار فَرَزدَق در صِفاح
۱۴۳۱.تاريخ الطبرىـ به نقل از عبد اللّه بن سليم و مَذَرى ـ: آمديم تا به صِفاح ۱ رسيديم. فَرَزدَق بن غالبِ شاعر را ديديم كه مقابل حسين عليه السلام ايستاد و به ايشان گفت: خدا حاجت تو را بدهد و آرزويت را بر آورد!
حسين عليه السلام به او فرمود: «خبر مردمى را كه پشت سر نهادى ، با ما بگو».
فَرَزدَق گفت: از شخصِ آگاهى پرسيدى ! دل هاى مردم با توست و شمشيرهايشان با بنى اميّه . تقدير از آسمان مى رسد و خدا هر چه بخواهد ، انجام مى دهد» .
حسين عليه السلام به او فرمود: «راست گفتى . كار ، به دست خداست و خدا هر چه بخواهد ، انجام مى دهد و هر روزى ، پروردگار ما ، در كارى است. اگر تقدير ، به خواست ما فرود آيد، خدا را بر نعمت هايش سپاس مى گزاريم و او ياور بر سپاس گزارى است و اگر تقدير ، مانع خواسته ما شود، كسى كه انگيزه پاك و منش پرهيزگارانه دارد، ستم نكرده است» .
آن گاه حسين عليه السلام مَركبش را حركت داد و گفت: «درود بر تو!» و از هم جدا شدند.
۱۴۳۲.أنساب الأشراف :چون حسين عليه السلام به صِفاح رسيد، فرزدق بن غالبِ شاعر ، به ديدارش آمد . حسين عليه السلام از او، در باره مردمى كه پشت سر نهاده بود، پرسيد.
فرزدق گفت: از شخص آگاهى، پرسش نمودى . به راستى كه دل هاى مردم ، با تو و شمشيرهايشان با بنى اميّه است . تقدير ، از آسمان مى رسد و خدا هر چه را بخواهد ، انجام مى دهد .
حسين عليه السلام فرمود : «راست گفتى» .