۱۴۲۶.البداية و النهايةـ به نقل از عُقبة بن سَمعان ـ: سپس حسين عليه السلام از تنعيم گذشت و در آن جا كاروانى را ديد كه بجير بن زياد حِميَرى، حاكم يمن ، آن را از يَمَن براى يزيد بن معاويه فرستاده بود و وَرس و زيورآلات بسيارى در آن بود . حسين عليه السلام آن را گرفت و به همراه خود بُرد و شتربانانِ آن كاروان را تا كوفه اجاره كرد و مزدشان را پرداخت .
۱۴۲۷.الملهوف :حسين عليه السلام حركت كرد تا به تنعيم رسيد و در آن جا كاروانى را ديد كه بارش هديه اى بود كه بَحير بن رَيسان حِميَرى (كارگزار يمن) براى يزيد بن معاويه، فرستاده بود. حسين عليه السلام هديه را گرفت ؛ زيرا زمام كارهاى مسلمانان ، به دست او بود.
سپس به شتربانان كاروان فرمود : «هر كس بخواهد با ما به عراق بيايد، كرايه اش را مى پردازيم و با او خوش رفتارى مى كنيم ، و هر كس دوست دارد از ما جدا شود، كرايه اش را به اندازه راهى كه پيموده، مى پردازيم» .
پس گروهى با او رفتند و ديگران ، سر باز زدند.
۷ / ۱۳
خوددارى امام عليه السلام از پذيرش امان عمرو بن سعيد
۱۴۲۸.تاريخ الطبرىـ به نقل از حارث بن كعب والى ، از امام زين العابدين عليه السلام ـ: هنگامى كه از مكّه بيرون آمديم ، نامه عبد اللّه بن جعفر و دو پسرش، عون و محمّد ، رسيد كه به حسين بن على عليه السلام نوشته بود: «امّا بعد، تو را به خدا ، آن گاه كه اين نامه را ديدى، باز گرد كه بيم دارم اين سفرى كه در پيش دارى ، موجب مرگ تو و نابودى خاندانت گردد. اگر اينك نابود گردى، نور زمين ، خاموش مى شود ؛ زيرا تو راه نماى ره يافتگان و اميد مؤمنانى . پس در رفتن ، شتاب مكن ، كه من در پىِ نامه ره سپارم. والسّلام !» .
عبد اللّه بن جعفر ، نزد عمرو بن سعيد رفت و با وى ، چنين سخن گفت: به حسين ، نامه اى بنويس و او را امان بده و به او وعده نيكى و بخشش بده و در نامه خود ، تعهّد كن و از او بخواه كه باز گردد . شايد اطمينان يابد و باز آيد.
عمرو بن سعيد گفت: هر چه مى خواهى ، بنويس و پيش من بياور تا بر آن ، مُهر بزنم.
عبد اللّه بن جعفر ، نامه را نوشت ۱ و نزد عمرو بن سعيد برد و به او گفت: به آن ، مهر بزن و همراه برادرت يحيى بن سعيد بفرست كه كاملاً اطمينان يابد و بداند كه داستان ، جدّى است. عمرو ، چنان كرد. وى كارگزار يزيد بن معاويه در مكّه بود.
يحيى و عبد اللّه بن جعفر به حسين عليه السلام رسيدند و پس از آن كه يحيى بن عمرو ، نامه را برايش خواند، [به نزد عمرو] باز گشتند و گفتند: نامه را برايش خوانديم و به وى اصرار كرديم و از جمله عذرهايى كه آورد ، اين بود كه : «خوابى ديده ام كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آن بود و دستورى يافته ام كه آن را انجام مى دهم ، به ضررم باشد ، يا به سودم».
به او گفت[يم] : اين خواب ،چه بود؟
گفت: «به هيچ كس نگفته ام و به هيچ كس نخواهم گفت تا به پيشگاه پروردگارم بروم».
نامه عمرو بن سعيد به حسين بن على ، چنين بود: «به نام خداى بخشنده مهربان . از عمرو بن سعيد ، به حسين بن على . امّا بعد، از خدا مى خواهم كه تو را از آنچه مايه هلاكت تو مى شود ، منصرف كند و تو را به آنچه مايه توفيقت مى شود ، هدايت نمايد . شنيدم به جانب عراق روانه شده اى. خدايت از مخالفت ، به دور بدارد ، كه بيم دارم مايه هلاكت تو شود. عبد اللّه بن جعفر و يحيى بن سعيد را نزد تو فرستادم. با آنها پيش من بيا ، كه نزد من ، امان دارى و پاداش و نيكى و مصاحبت شايسته . خدا را بر اين ، شاهد و ضامن و مراقب و وكيل مى گيرم. درود بر تو باد!».
حسين عليه السلام به او نوشت: «امّا بعد، هر كه به سوى خداى عز و جل دعوت كند و عمل نيك نيك انجام دهد و بگويد من از مسلمانانم، بر خلاف خدا و پيامبر او رفتار نكرده است . مرا به امان و نيكى و پاداش خوانده اى. بهترين امان، امان خداست و خدا در روز رستاخيز ، كسى را كه در دنيا از او نترسيده باشد ، امان نمى دهد . از خدا مى خواهيم كه در اين دنيا ترسى دهد كه در روز رستاخيز ، موجب امان شود. اگر از آن نامه قصد رعايت و نيكى به من داشته اى ، خدا به تو در دنيا و آخرت ، پاداش دهد . والسّلام !» .