ر . ك : ص ۵۷ (توطئه يزيد براى كشتن امام عليه السلام در مكّه) .
۷ / ۸
ناكامى مأموران عمرو بن سعيد در جلوگيرى از رفتن امام عليه السلام
۱۴۰۹.الأخبار الطوال :چون حسين عليه السلام از مكّه بيرون آمد، فرمانده پاسبانان عمرو بن سعيد بن عاص (فرماندار مكّه) با گروهى نظامى ، جلو ايشان را گرفت و گفت: فرمان روا به تو دستور مى دهد برگردى. برگرد ؛ وگر نه من از حركت تو ، جلوگيرى مى كنم.
حسين عليه السلام سخن او را نپذيرفت و دو گروه با تازيانه با يكديگر، درگير شدند .
چون اين گزارش به عمرو بن سعيد رسيد، ترسيد كه كار ، دشوار شود . پس به فرماندهِ پاسبانان خود ، پيام داد كه باز گردد.
۱۴۱۰.تاريخ الطبرىـ به نقل از عُقبة بن سَمعان ـ: هنگامى كه حسين عليه السلام از مكّه بيرون آمد، فرستادگان عمرو بن سعيد بن عاص به فرماندهى يحيى بن سعيد ، جلوى راه او را گرفتند و گفتند: باز گرد . كجا مى روى؟
حسين عليه السلام اعتنايى نكرد و رفت و دو گروه ، با تازيانه با يكديگر درگير شدند . حسين عليه السلام و يارانش ، سرسختانه ايستادگى كردند . پس از آن ، حسين عليه السلام به راه خويش رفت، كه بر او بانگ زدند: اى حسين ! مگر از خدا نمى ترسى ؟ از جماعت ، بيرون مى شوى و ميان اين امّت، جدايى مى افكنى؟
حسين عليه السلام ، اين سخن خدا را خواند كه : «كار من ، به من اختصاص دارد و كار شما ، به شما اختصاص دارد . شما از كارى كه من مى كنم ، بيزاريد و من ، از كارهايى كه شما مى كنيد، بيزارم» .