۱۶۲۱.تاريخ اليعقوبى :زُهَير بن قَين ، سوار بر اسبش ، بيرون آمد و ندا داد: اى كوفيان! شما را از عذاب خدا ، بيم مى دهم و بر حذر مى دارم . بندگان خدا ! فرزند فاطمه ، به دوستى و يارى ، سزامندتر از فرزند سميّه است . پس اگر آنان را يارى نمى دهيد، دستِ كم با آنان نجنگيد.
اى مردم! بر روى زمين، پسرِ دختر پيامبرى نمانده است ، جز حسين عليه السلام ، و هيچ كس بر كُشتن او ، حتّى با گفتن يك كلمه يارى نمى دهد ، مگر آن كه خداوند ، زندگى اش را تيره مى گردانَد و به سخت ترين عذاب آخرت، عذابش مى كند.
۲ / ۴
سخن گفتن بُرَير بن خُضَير با سپاه كوفه
۱۶۲۲.الأمالى ، صدوقـ به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زين العابدين عليهم السلام ، در يادكردِ حوادث روز عاشورا ـ: تشنگى بر حسين عليه السلام و يارانش چيره شد . مردى از يارانش به نام بُرَير بن خُضَير هَمْدانى ، ۱ بر او وارد شد و گفت: اى فرزند پيامبر خدا ! آيا به من اجازه مى دهى تا به سوى آنان بروم و با ايشان ، سخن بگويم ؟
امام عليه السلام ، اجازه داد . او به سوى ايشان رفت و فرمود: «اى مردم! خداوند عز و جل ، محمّد صلى الله عليه و آله را به حق، بشارت دهنده و بيم دهنده ، دعوتگر به خدا با اجازه اش و چراغ فروزان [ راهش ] بر انگيخت ؛ و اين ، آب فرات است كه خوكان و سگان صحرا در آن مى روند ؛ امّا ميان آن و فرزند اين پيامبر ، جدايى انداخته اند .
آنان گفتند: اى بُرَير ! زياد حرف زدى . بس است ! به خدا سوگند ، حسين تشنگى خواهد كشيد ، همان گونه كه پيشينيانِ او ، تشنگى كشيدند !
حسين عليه السلام فرمود : «اى بُرَير ! بنشين» .