۲ / ۲
دعاى امام در صبح عاشورا ۱
۱۶۱۹.الإرشادـ از امام زين العابدين عليه السلام ـ: صبح [ عاشورا ] ، چون امام حسين عليه السلام چشم گشود و لشكر [ دشمن ]را ديد ، دستانش را بالا برد و گفت : «خداوندا! تو تكيه گاه من در هر سختى ، و اميد من در هر گرفتارى هستى. در هر رويدادى كه براى من اتّفاق مى افتد، تو تكيه گاه و ساز و برگِ منى . بسى پريشانى[ ها ]كه دل ، در آن[ ها ]سست مى شود و چاره ، اندك مى گردد و دوست ، انسان را وا مى گذارد و دشمن ، شماتت مى كند كه من ، از سرِ رغبت به تو ، و نه ديگران ، شكايتش را نزد تو آورده ام و تو در آن ، برايم گشايش قرار داده اى و آن را برطرف ساخته اى ! تو ، ولىّ هر نعمت و صاحبِ هر نيكى و نهايتِ هر مقصودى هستى» .
۲ / ۳
سخن گفتن زُهَير بن قَين با لشكر كوفه
۱۶۲۰.تاريخ الطبرىـ به نقل از كثير بن عبد اللّه شَعْبى ـ: هنگامى كه لشكر ما به سوى حسين عليه السلام حركت كرد، زُهَير بن قَين ، غرق در سلاح و سوار بر اسبش ـ كه دُمى پُرمو داشت ـ ، به سوى ما آمد و گفت: اى كوفيان ! شما را از عذاب خدا ، بيم مى دهم ؛ بيم مى دهم! بر مسلمان ، واجب است كه برادر مسلمانش را نصيحت كند و ما تا كنون ، برادر و بر يك دين و آيين بوده ايم. تا آن گاه كه شمشير ، به ميان ما و شما نيامده ، سزامندِ نصيحت از جانب ما هستيد ، و چون شمشير به ميان آيد، اين حق و حرمت ، از ميان مى رود و ما دسته اى خواهيم بود و شما ، دسته اى ديگر . خداوند ، ما و شما را به فرزندان محمّد صلى الله عليه و آله ، آزموده است تا ببيند ما و شما ، چه كار مى كنيم. ما ، شما را به يارى ايشان و وا نهادن اين طاغوت، عبيد اللّه بن زياد ، فرا مى خوانيم كه شما از سلطنت آن دو (يزيد و ابن زياد) ، جز بدى ، بهره اى نداريد . چشمانتان را از حدقه ، بيرون مى آورند و دست و پاهايتان را قطع مى كنند و شما را مُثْله مى نمايند و بر شاخه هاى خرما ، به دارتان كِشند و انسان هاى نمونه و قاريانتان را مى كُشند، همچون حُجر بن عَدى و يارانش ، و هانى بن عُروه و همانندان او .
كوفيان ، او را دشنام دادند و عبيد اللّه بن زياد را ستودند و برايش دعا كردند و گفتند: به خدا سوگند، آرام نمى گيريم تا همراهت (حسين عليه السلام ) و هر كه را با اوست ، بكُشيم و يا او و يارانش را دست بسته به سوى امير عبيد اللّه ببريم !
زُهَير به آنان گفت: بندگان خدا ! فرزند فاطمه ـ كه رضوان خدا بر او باد ـ ، از پسر سميّه ، به دوستى و يارى، سزامندتر است . اگر يارى شان نمى كنيد ، پناه بر خدا ، از كُشتن آنان ! ميان اين مرد و پسرعمويش يزيد بن معاويه را خالى كنيد كه به جانم سوگند ، يزيد ، به اطاعت شما بدون كُشتن حسين عليه السلام هم رضايت مى دهد !
شمر بن ذى الجوشن ، تيرى به سوى او انداخت و گفت: ساكت شو، خدا ، صدايت را خاموش كند ! با پُرگويى ات ، ما را خسته كردى .
زُهَير به او گفت: اى فرزند بول كننده بر پاشنه پاهايش ! با تو سخن نمى گويم . تو چارپايى بيش نيستى و ـ به خدا سوگند ـ ، گمان نمى برم كه دو آيه از كتاب خدا را نيكْ بدانى! به رسوايى روز قيامت و عذاب دردناك ، بشارتت باد !
شمر به او گفت: خداوند ، تو و همراهت را لَختى ديگر مى كُشد .
زُهَير گفت: آيا مرا از مرگ مى ترسانى ؟ به خدا سوگند ، مرگ با حسين عليه السلام ، برايم دوست داشتنى تر از زندگى جاويد با شماست .
سپس ، رو به مردم (لشكر) نمود و صدايش را بلند كرد و گفت: بندگان خدا! اين احمقِ تندخو و همانندانش ، شما را در دينتانْ فريب ندهند ! به خدا سوگند، مردمى كه خون فرزندان و اهل بيت محمّد صلى الله عليه و آله را بريزند و كسانى را كه آنان را يارى داده و از حريمش دفاع كرده اند، بكُشند ، به شفاعت او نمى رسند .
مردى ، زُهير را ندا داد و به او گفت: ابا عبد اللّه ، به تو مى گويد: «باز گرد!» . به جانم سوگند ، اگر مؤمن آل فرعون ، قومش را نصيحت كرد و دعوت را به نهايت رساند، تو نيز اينان را نصيحت كردى و به نهايت رساندى، اگر نصيحت و ابلاغ ، سودى داشته باشد .