۱ / ۲۲
گفتگوى بُرَير و شِمْر
۱۵۹۸.الفتوح :شمر بن ذى الجوشن ـ كه خداوند ، لعنتش كند ـ ، نيمه شب ، با گروهى از همراهانش به لشكر حسين عليه السلام نزديك شد . حسين عليه السلام ، با صداى بلند ، به تلاوت اين آيه مشغول بود: «و البته كسانى كه كافر شده اند ، نبايد تصوّر كنند اين كه به ايشان مهلت مى دهيم ، براى آنان ، نيكوست ...» ، تا آخر آيه .
ملعونى از همراهان شمر بن ذى الجوشن ، فرياد كشيد: به خداى كعبه سوگند، ما پاكيزگانيم و شما ، پليديد ، و ما از شما ، جدا گشته ايم !
بُرَير ، نمازش را قطع كرد و ندا داد: اى فاسق ! اى تبهكار ! اى دشمن خدا! آيا مانند تويى ، از پاكيزگان است ؟ ! تو جز چارپايى بى خِرد ، نيستى. تو را به آتش روز قيامت و عذاب دردناك ، بشارت باد !
شمر بن ذى الجوشن ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، بر سرِ او داد كشيد و گفت: اى گوينده ! خداوند ـ تبارك و تعالى ـ ، تو را و همراهت حسين را به زودى مى كُشد .
بُرَير به او گفت: اى دشمن خدا! آيا مرا از مرگ مى ترسانى ؟ به خدا سوگند، مرگ ، از زندگى با شما، براى ما دوست داشتنى تر است . به خدا سوگند ، كسانى كه خون فرزندان و خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را مى ريزند ، به شفاعتش نمى رسند .
مردى از ياران حسين عليه السلام به سوى بُرَير بن حُضَير آمد و به او گفت: خدايت رحمت كند ، اى برير! ابا عبد اللّه عليه السلام به تو مى فرمايد : «به جايگاهت ، باز گرد و با آنان سخن مگو، كه ـ به جانم سوگند ـ ، اگر مؤمنِ آل فرعون ، قومش را نصيحت كرد و دعوت را به آخر رساند، تو نيز نصيحت كردى و آن را به آخر رساندى» .