۱۵۹۷.الإرشاد :حسين عليه السلام ، به جايگاهش باز گشت و همه شب را به نماز گزاردن و آمرزش خواهى و دعا و گريه و زارى پرداخت و همه يارانش نيز به نماز گزاردن و دعا و آمرزش خواهى ، مشغول بودند .
ضحّاك بن عبد اللّه مى گويد : سواران ابن سعد كه نگهبانى ما را مى دادند ، بر ما گذشتند. حسين عليه السلام ، مشغول تلاوت اين آيه بود: «و البته كسانى كه كافر شده اند ، نبايد تصوّر كنند اين كه به ايشان مهلت مى دهيم ، براى آنان ، نيكوست . ما فقط به ايشان مهلت مى دهيم تا بر گناه [ خود ]بيفزايند ؛ و [ آن گاه ] عذابى خفّت آور خواهند داشت . خداوند ، بر آن نيست كه مؤمنان را به اين [ حالى ] كه شما بر آن هستيد، وا گذارد، تا آن كه پليد را از پاك ، جدا كند» .
يكى از آن سواران ، به نام عبد اللّه بن سُمَير آن را شنيد . او كه شوخ و دلير و پهلوان و سواركار و جسور و از خاندانى بزرگ بود ، گفت: به خداى كعبه سوگند، ما پاكيزگانيم و از شما ، جدا شده ايم !
بُرَير بن خُضَير به او گفت: اى فاسق! خداوند ، تو را از پاكيزگان ، قرار داده است ؟!
او به بُرَير گفت: تو كيستى، واى برتو!
گفت: من ، بُرَير بن خُضَير هستم .
آن گاه ، به هم ناسزا گفتند .