۱۷۴۳.المناقب، ابن شهرآشوب :مسلم بن عَوسَجه ، رَجَزخوان ، به ميدان آمد :
اگر در باره من مى پرسيد، من ، شير با يال و كوپالماز تيره مردمانِ در پناه بنى اسد .
هر كسى بر ما ستم كند ، از راه هدايت ، كناره گرفتهو به دين خداى جبّار بى نياز ، كفر ورزيده است .
آن گاه ، جنگيد تا اين كه مسلم ضَبابى و عبد الرحمان بَجَلى او را كُشتند .
۱۷۴۴.جواهر المطالب :ابن سعد و لشكر ، از همه سو حمله كردند. نخستين كس از ياران حسين عليه السلام كه كشته شد ، مسلم بن عَوسَجه بود ـ كه خدا رحمتش كند ـ . شمر ـ كه خدا لعنتش كند ـ به حسين عليه السلام ، يورش بُرد و همراهانش نيز از هر سو ، به حسين عليه السلام و يارانش ، هجوم بُردند .
ياران حسين عليه السلام ، به سختى جنگيدند و به جايى [ از لشكر دشمن ] حمله نمى بردند ، جز آن كه آن را از هم مى شكافتند . ياران عمر بن سعد ، آنان را تيرباران كردند و بيشترِ اسبانشان را از پاى در آوردند . از اين رو ، همه آنها پياده شدند و دشمنان ، به درون خيمه هايشان آمدند و آنها را سوزاندند .
۳ / ۲۶
نافع بن هِلال
نافع بن هِلال ، كه با عناوينِ جَمَلى ، بَجَلى ، ۱ مرادى و بَجَلىِ مُرادى در منابع تاريخى از وى ياد شده ، از ياران امام على عليه السلام و يكى از كوشاترين ياران امام حسين عليه السلام در جريان كربلا بوده است .
گفتنى است كه شخص ديگرى به نام هِلال بن نافع ، در كربلا حضور داشته كه جزو سپاه عمر بن سعد و از گزارشگران حادثه كربلاست ۲
و گاه ، وى با اين نافع بن هِلال ، اشتباه گرفته شده است . ۳
وى ، يكى از چهار نفرى است كه در راه كوفه ، در منزلى به نام عُذَيب الهِجانات ، به امام حسين عليه السلام پيوستند . ۴
هنگامى كه امام عليه السلام ، سخنرانىِ معروف خود را در شب عاشورا خطاب به يارانش ايراد كرد ، در پايان فرمود :
من ، مرگ را چيزى جز خوش بختى ، و زندگى با ستمگران را چيزى جز ملال نمى دانم .
در اين هنگام ، نافِع ، پس از زُهَير بن قَين ، از جا برخاست و گفت :
به خدا سوگند ، ما از ديدار پروردگارمان ، ناخشنود نيستيم ، و بر اساس نيّت ها و بصيرت هاى [درست] خود هستيم . با دوستِ تو ، دوست و با دشمن تو ، دشمنيم . ۵
نافِع بن هِلال ، در رساندن آب به خانواده امام عليه السلام نقش مؤثّرى داشت . ۶ وى حوالى شب عاشورا ، پرچمدارِ گروهى بود كه مأموريت داشتند تا آب تهيّه كنند .
وى هنگامى كه على بن قَرَظه ، به بهانه خونخواهى برادرش به امام حسين عليه السلام حمله بُرد ، راه را بر وى بست و با وارد كردن ضربه اى به وسيله نيزه بر او ، حمله وى را دفع كرد . ۷
نافِع بن هِلال ، تيراندازى ماهر بود و در روز عاشورا ، دوازده نفر از سپاه دشمن را هدف قرار داد و از پا در آورد و عدّه اى را نيز زخمى كرد و پس از تمام شدن تيرهايش ، با شمشير خود ، به صف دشمن زد ، در حالى كه اين رَجَز را بر لب داشت :
من غلام يمنىِ جَمَلى امدينم، دين حسين و على است .
وى ، در نهايت ، آن قدر جنگيد تا هر دو بازويش شكست و به اسارت دشمن در آمد . وقتى او را نزد عمر بن سعد بردند ، در حالى كه خون بر محاسنش جارى بود ، با شهامتِ تمام ، خطاب به او گفت :
به خدا سوگند ، من دوازده نفر از شما را كُشتم ، و اين ، جز آنهايى است كه زخمى كردم . خودم را براى تلاشى كه كرده ام ، سرزنش نمى كنم ، و اگر بازو و مُچى برايم مانده بود ، نمى توانستيد مرا اسير كنيد .
عمر بن سعد ، به شمر دستور داد تا او را بكُشد . نافِع ، در آخرين لحظات زندگى ، خطاب به شِمر گفت :
به خدا سوگند ، بدان كه اگر تو در زمره مسلمانان بودى ، بر تو گران مى آمد كه با [ ريختن ] خون ما به ديدار خدا نائل شوى ! ستايش ، خدايى را كه مرگ ما را به دست بدترينِ آفريدگانش قرار داد !
نام وى در «زيارت رجبيّه» و «زيارت ناحيه» آمده است . در «زيارت ناحيه مقدّسه» مى خوانيم :
سلام بر نافِع بن هِلال بن نافِع بَجَلى مرادى !
1.مؤلف أنصار الحسين عليه السلام ، «بَجَلى» را تصحيف «جُمَلى» مى داند .
2.ر . ك : ج ۷ ص ۲۴۱ (فصل نهم / احوال امام عليه السلام در لحظه هاى پايانى زندگى) .
3.قابل توجه است كه الفتوح و بعضى منابع ديگر : اسم او را هلال گفته اند و اسم پدر وى را رافع ، نافع و حجاج آورده اند .
4.ر . ك : ج ۵ ص ۲۵۷ (بخش هفتم / فصل هفتم / آمدن چهار نفر از كوفه به همراه طرماح بن عدى به سوى امام عليه السلام ) .
5.ر. ك : ج ۵ ص ۲۴۵ (بخش هفتم / فصل هفتم / سخنرانى امام عليه السلام در ذى حُسُم) .
6.ر .ك : ج ۵ ص ۴۲۵ (فصل يكم / نقش عبّاس در رساندن آب به لشگر امام عليه السلام ) .
7.ر . ك : ص ۳۵۵ (عمرو بن قرظه انصارى) .