۱۷۴۲.الملهوف :مسلم بن عوسَجَه ، به ميدان آمد و در جنگ با دشمن ، با تمام توان كوشيد و بر بلاهاى هولناك ، شكيب ورزيد تا به زمين افتاد . هنوز نيمه جانى داشت كه حسين عليه السلام به سوى او آمد و حبيب بن مُظاهر نيز با او بود .
حسين عليه السلام به او فرمود : «اى مُسلم ! خدا رحمتت كند ! «برخى از آنان ، پيمان خويش را به انجام رساندند [ و به شهادت رسيدند ] ؛ و برخى ، چشم به راه [ شهادت ]نشسته اند و هرگز ، تغيير و تبديلى [ در پيمان خود ] نداده اند» » .
حبيب نيز به او نزديك شد و گفت: به خدا سوگند، جان دادنت بر من گران است ـ اى مسلم ـ ؛ امّا تو را به بهشت ، بشارت باد !
مسلم ، با صدايى ضعيف به او گفت: خدا به تو بشارت خير دهد !
سپس حبيب به او گفت: اگر نبود كه مى دانم در پىِ تو خواهم آمد، دوست داشتم كه هر چه كه تو را انديشناك كرده ، به من وصيّت كنى .
مسلم به او گفت: من به تو سفارش اين را مى كنم (و با دستش به حسين عليه السلام اشاره كرد) . جانت را در دفاع از او بگذار.
حبيب به او گفت: حتما و بر روى چشم !
آن گاه ، مسلم ، جان داد . خشنودى خداوند، بر او باد !