۳ / ۲۵
مُسلم بن عَوسَجه
مسلم بن عَوسَجه اسدى ، كنيه اش ابو حَجْل و مردى شجاع و عابد ۱ و يكى از برجسته ترين ياران امام حسين عليه السلام در ماجراى كربلا بوده است .
مسلم ، در جنگ آذربايجان در صدر اسلام ، حضورى فعّال داشته است و برخى ، وى را از ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دانسته اند ؛ ۲ ولى دليل معتبرى بر اين مدّعا نيافتيم .
وى در نهضت كوفه و همكارى با مسلم بن عقيل ، فعّاليت چشمگيرى داشت ؛ ۳ ليكن در ماجراى جستجو براى يافتن مخفيگاه مسلم ، فريب مَعقِل ، غلام ابن زياد را خورد ۴ و بدين سان ، با نفوذ مَعقِل در تشكيلات نهضت ، ابن زياد در جريان اقداماتى كه مسلم بن عقيل مى خواست انجام دهد ، قرار گرفت . لذا مى توان گفت كه اين اشتباه ، در شكست نهضت كوفه ، بى تأثير نبود ؛ امّا در جريان حمله نظامى به قصر ابن زياد ، يكى از فرماندهان گروهِ حمله كننده بود. ۵ او پس از شكست نهضت كوفه ، خود را در كربلا به امام حسين عليه السلام رساند و عاشقانه در خدمت امام عليه السلام بود .
سخنان وى در شب عاشورا ، هنگامى كه امام حسين عليه السلام به ياران خويش ، اجازه جدا شدن از خود را داد ، حاكى از استوارى ايمان و نهايت عشق و ارادت او به اهل بيت عليهم السلام است . ۶
مسلم بن عَوسَجه ، نخستين شهيد از خيل شهداى كربلاست .
او در لحظات آخر زندگى ، تنها وصيّتش به دوست صميمى خود ، حبيب ، اين بود :
سفارشِ اين [حسين] را به تو مى كنم . پس برايش بجنگ [و جان بده] .
نام او در «زيارت رجبيّه» آمده است .
در «زيارت ناحيه مقدّسه» نيز خطاب به او آمده :
سلام بر مُسلم بن عَوسَجه اسدى ؛ آن كه چون حسين عليه السلام به او اجازه بازگشت داد ، گفت : «آيا تو را رها كنيم ؟ آن گاه ، در پيشگاه خدا ، چه عذرى براى ادا نكردن حقّ تو خواهيم داشت ؟ ! به خدا سوگند ، نه ؛ تا آن كه اين نيزه ام را در سينه هاى آنان بشكنم و تا قبضه اين شمشير در دستم است ، آنان را با آن مى زنم و از تو جدا نمى شوم ؛ و اگر سلاحى نداشتم تا با آنان بجنگم ، سنگ به آنان پرتاب مى كنم و از تو جدا نمى شوم تا با تو بميرم» .
تو ، نخستين كسى بودى كه جان خود را تقديم كرد ، و نخستين شهيدى بودى كه به ديدار خدا رسيد و پيمانه عمرش به پايان رسيد . سوگند به پرورگار كعبه ، رستگار شدى ! خداوند ، قرار گرفتن تو پيش روىِ امامت و از خودگذشتگى ات را ، سپاس گُزارد ، آن گاه كه حسين عليه السلام به سوى تو ـ كه بر زمين افتاده بودى ـ ، آمد و فرمود : «اى مُسلم بن عَوسَجه ! خدايت رحمت كند ! » و تلاوت كرد : « « برخى از آنان ، پيمان خويش را به انجام رساندند [ و به شهادت رسيدند ] ؛ و برخى ، چشم به راه [ شهادت ] نشسته اند و هرگز تغيير و تبديلى [در پيمان خود] نداده اند » » . خداوند ، همدستان در كشتن تو : عبد اللّه ضَبابى و عبد اللّه بن خُشكاره بَجَلى را لعنت كند !
1.ر . ك : ج ۴ ص ۱۷۹ (بخش هفتم / فصل چهارم / فرستادن مال و جاسوس براى شناسايى محلّ مسلم) .
2.مؤلف تنقيح المقال اين مطلب را از عسقلانى و ابن سعد نقل مى كند ، ولى در منابع ، يافت نشد .
3.ر. ك : ج ۴ ص ۷۳ (بخش هفتم / فصل چهارم / وارد شدن مسلم به كوفه و بيعت كوفيان با او) .
4.ر . ك : ج ۴ ص ۱۷۹ (بخش هفتم / فصل چهارم / فرستادن مال و جاسوس براى شناسايى محل مسلم) .
5.ر . ك : ج ۴ ص ۲۰۹ (بخش هفتم / فصل چهارم / دعوت مسلم از نيروهايش و حركت به سوى قصر) و ص ۲۱۷ (فصل چهارم / نبرد ميان مسلم و نيروهاى ابن زياد و زخمى شدن مسلم) .
6.ر . ك : ص ۲۱ (فصل يكم / پاسخ خانواده و ياران امام عليه السلام ) و ص ۵۹ (آماده شدن براى نبرد) و ص ۷۳ (استقبال از شهادت با روى باز) .