۱۷۳۹.الملهوف :عمرو بن قَرَظه انصارى ، بيرون آمد و از حسين عليه السلام ، اجازه ميدان رفتن گرفت و امام عليه السلام ، اجازه داد. او به سان مشتاقان به پاداش ، جنگيد و در خدمت به فرمان رواى آسمان ، بس كوشيد تا اين كه تعداد فراوانى از گروه ابن زياد را كُشت و ميان درستكارى و جهاد ، جمع كرد . تيرى به سوى حسين عليه السلام نمى آمد، جز آن كه دستش را جلو آن مى گرفت ، و شمشيرى كشيده نمى شد ، جز آن كه با قلبش ، با آن ، رويارويى مى كرد و هيچ آسيبى به حسين عليه السلام نرسيد، تا آن گاه كه او بر اثر زخم هايى زمينگير شد . او به حسين عليه السلام رو كرد و گفت: اى فرزند پيامبر خدا ! آيا [ به پيمانم ] وفا كردم ؟
امام عليه السلام فرمود : «آرى ، تو در بهشت ، پيشِ روى من هستى . سلامِ مرا به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برسان و به او بگو كه : من ، در پى [ تو ]مى آيم» .
سپس جنگيد تا كشته شد. خشنودى خدا، بر او باد !
۱۷۴۰.مثير الأحزان :عمر بن ابى قَرَظه انصارى ، در دفاع از حسين عليه السلام مى جنگيد، در حالى كه مى گفت:
بى گمان ، جنگاوران انصار ، مى دانندكه من ، از حريم خود ، حمايت مى كنم
به سان جوانى كه نمى گُريزد ، شمشير مى زنمخون و خانه ام را در راه حسين عليه السلام مى دهم .
سخن او «خانه ام» ، به عمر بن سعد ، اشاره دارد كه چون حسين عليه السلام از او درخواست آتش بس كرد، گفت: ابن زياد ، خانه ام را خراب مى كند .
او همانند مردانِ دلاور ، جنگيد و بر حوادث هولناك ، شكيب ورزيد و در برابر تيرها، سينه خود را سپر كرد و هيچ آسيبى به حسين عليه السلام نرسيد تا آن كه بر اثر زخم هايى كه خورده بود ، زمينگير شد و به حسين عليه السلام گفت : آيا [ به پيمانم ]وفا كردم ؟
حسين عليه السلام فرمود: «آرى . تو در بهشت ، پيشِ روى من هستى . به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، سلام [ مرا ] برسان و به ايشان بگو كه من در پى [ تو ] مى آيم ».
سپس ، وى به شهادت رسيد .