۱۵۸۷.مقاتل الطالبيّينـ به نقل از حميد بن مسلم ـ: مردى از راه رسيد و به ميان لشكر حسين عليه السلام در آمد و به نزد يكى از ياران حسين عليه السلام رفت و به او گفت: از فلان پسرت ، خبر رسيده است كه جنگجويان ديلم ، او را اسير كرده اند . پس با من بيا تا در پرداخت فِديه اش بكوشيم .
او گفت: تا چه كنم ؟! او و خودم را به حساب خدا ، وا مى نهم .
حسين عليه السلام به او فرمود : «برو كه بيعتم را از تو برداشتم . فديه پسرت را هم من به تو مى بخشم» .
او گفت: هرگز ! از تو جدا شوم و سپس ، خبرت را از كاروان ها بپرسم ؟! به خدا سوگند كه اين ، هرگز نمى شود و از تو جدا نمى گردم .
سپس به دشمن ، يورش بُرد و جنگيد تا كشته شد . رحمت و رضوان خدا بر او باد! ۱
۱۵۸۸.شرح الأخبار :امام حسين عليه السلام ، خطاب به يارانش فرمود : «اينها ، جز مرا نمى جويند و من هم خود را تسليم آنان نمى كنم تا آن كه مرا بكُشند . هر يك از شما كه مى خواهد ، باز گردد كه از سوى من ، اجازه دارد» .
گفتند : چگونه فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را رها كرده ، برويم ؟ پيشِ رويش كشته مى شويم ، پس از آن كه همه توانمان را در برابر دشمنش به كار مى بنديم . آنان را از حسين ، مى رانيم تا خداى عز و جل را ديدار كنيم .