۱۷۲۷.مُثير الأحزان :عابِس بن ابى شَبيب شاكرى، هم پيمان بنى شاكر ، آمد . حسين عليه السلام به او فرمود: «اى ابو شَوذَب ! چه قصدى دارى؟» .
گفت: همراه تو مى جنگم .
سپس به حسين عليه السلام نزديك شد و گفت: اگر مى توانستم كه با چيزى عزيزتر از جانم، از تو حفاظت كنم، اين كار را مى كردم .
سپس پيش رفت ؛ ولى هيچ جنگجويى براى نبرد با او پيش نيامد. زياد بن ربيع بن ابى تميم حارثى گفت: اين ، فرزند ابو شبيب شاكرى و فردى نيرومند است . كسى به سوى او بيرون نرود . به سوى او ، سنگْ پرتاب كنيد .
آنها هم سنگ بارانش كردند تا كُشته شد .