۱۵۸۵.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :حسين عليه السلام ، يارانش را در شب عاشورا ـ كه شبِ جمعه بود ـ ، گِرد آورد و پس از ستايش و ثناى الهى و يادكردِ پيامبر صلى الله عليه و آله و نبوّتش ـ كه خدايش به آن گرامى داشته و بِدان بر امّتش نعمت داده است ـ ، فرمود : «من ، جز اين گمان نمى برم كه اين جماعت ، فردا با شما مى جنگند . من به همه شما اجازه رفتن دادم . پس اجازه داريد در اين تاريكى شب كه شما را فرا گرفته ، برويد . هر يك از شما كه نيرويى دارد ، كسى از خانواده مرا با خود همراه ببرد . در شهرهايتان ، پراكنده شويد تا خداوند ، فتحى و يا امرى از جانب خود بياورد تا [ اين دشمنان، ] از آنچه در دلْ نهان كرده اند ، پشيمان شوند . اين جماعت ، فقط مرا مى جويند و چون مرا ببينند ، ديگر در پىِ شما نمى آيند» .
خاندان او گفتند : خداوند ، ما را پس از تو ، باقى نگذارد ! به خدا سوگند ، از تو جدا نمى شويم تا آنچه به تو مى رسد ، به ما نيز برسد !
ياران امام عليه السلام نيز همگى ، چنين گفتند .
امام عليه السلام فرمود : «خداوند ، پاداش نيّت شما را بهشت ، قرار دهد !» .
۱۵۸۶.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة)ـ به نقل از اَسوَد بن قيس عبدى ـ: به محمّد بن بشير حَضرَمى گفته شد : پسرت ، در مرز رى ، اسير شده است .
گفت: او و خودم را به حساب خدا مى گذارم . نه دوست داشتم كه اسير شود ، و نه پس از او بمانم.
حسين عليه السلام ، سخن او را شنيد . به او فرمود : «خداوند ، رحمتت كند! بيعتم را از تو برداشتم . [ برو و ] به آزاد كردن فرزندت بپرداز» .
او گفت: درندگان ، مرا زنده زنده بخورند، اگر از تو جدا شوم !
امام عليه السلام فرمود : «پس ، اين جامه هاى گران بها را در اختيارِ فرزندت قرار ده تا با آنها ، فِديه (جانْ فداى) برادرش را فراهم كند» .
سپس ، پنج جامه به ارزش هزار دينار به او بخشيد .