۱۷۰۶.الملهوف :حنظلة بن سعد شِبامى آمد و پيشِ روى حسين عليه السلام ايستاد تا او را با صورت و گلوى خود ، از نيزه ها و تيرها و شمشيرها، نگاه دارد . آن گاه ، [ رو به دشمن ، ]فرياد برآورد : «اى قوم من ! من بر شما از روزى همانند روزگار [عذاب ]اقوام پيشين مى هراسم ؛ مانند حال و روزِ قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها بودند ؛ و خداوند ، در حقّ بندگان ، ستمى نمى خواهد . و اى قوم من ! من بر شما از روزِ فريادخواهى مى هراسم ؛ روزى كه روى مى گردانيد ، امّا هيچ پناهگاهى در برابر خداوند نداريد ؛ و هر كس را خداوند [به خاطر اعمالش ]گم راه كند ، راه نمايى ندارد» . اى مردم ! حسين را مكُشيد كه خدا ، شما را در عذاب ، هلاك مى كند «و بى گمان ، آن كه افترا زد ، ناكام شد» .
سپس به سوى حسين عليه السلام رو كرد و به او گفت : آيا به سوى پروردگارمان نرويم و به يارانمان نپيونديم ؟
امام عليه السلام به او فرمود : «[ چرا ؛ ] بلكه به سوى چيزى برو كه از دنيا و آنچه در آن است، بهتر است ، و به سوى مُلكى كه زائل نمى گردد» .
او پيش رفت و قهرمانانه جنگيد و بر بيم و هراس ميدان ، شكيب ورزيد تا آن كه كشته شد . رضوان خداوند بر او باد !