۱۷۰۵.تاريخ الطبرىـ به نقل از محمّد بن قيس ـ: حنظلة بن اسعد شِبامى آمد و جلوى حسين عليه السلام ايستاد و [ رو به دشمن ، ]فرياد برآورد : «اى قوم من ! من بر شما از روزى همانند روزگار [عذاب ]اقوام پيشين مى هراسم ؛ مانند حال و روزِ قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها بودند ؛ و خداوند ، در حقّ بندگان ، ستمى نمى خواهد . و اى قوم من ! من بر شما از روزِ فريادخواهى مى هراسم ؛ روزى كه روى مى گردانيد ، امّا هيچ پناهگاهى در برابر خداوند نداريد ؛ و هر كس را خداوند [به خاطر اعمالش ]گم راه كند ، راه نمايى ندارد» . اى مردم ! حسين را مكُشيد كه خدا ، شما را در عذاب ، هلاك مى كند . «و بى گمان ، آن كه افترا زد ، ناكام شد» .
حسين عليه السلام به او فرمود : «اى پسر اَسعَد ! خدايت بيامرزد . آنان ، همان هنگامى سزاوارِ عذاب شدند كه دعوت تو به سوى حق را رد كردند و به سوى تو و يارانت برخاستند تا خونت را حلال بشمارند . پس اكنون كه برادران شايسته ات را كُشته اند ، چگونه [سزاوار عذاب ]نباشند ؟!» .
حنظله گفت : فدايت شوم ! تو از من ، آگاه ترى و بدان نيز سزاوارترى . آيا به سوى آخرت نرويم و به برادرانمان ، نپيونديم ؟
فرمود : «[ چرا ؛ ] بلكه به سوى آنچه از دنيا و داشته هايش بهتر است ، برو ؛ به سوى مُلكى زائل نشدنى!» .
حنظله گفت : سلام بر تو ، اى ابا عبد اللّه ! درود خدا بر تو و خاندانت باد ! خدا ، در بهشت ، ميان ما و تو آشنايى برقرار كند !
حسين عليه السلام فرمود : «آمين، آمين!» .
سپس ، حنظله به پيش تاخت و جنگيد تا كُشته شد .