21
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد ششم

۱ / ۱۸

پاسخ خانواده و ياران امام عليه السلام

۱۵۸۰.تاريخ الطبرىـ به نقل از ضحّاك بن عبد اللّه مِشرَقى ـ: من و مالك بن نضْر اَرحَبى ، بر حسين عليه السلام وارد شديم . بر او سلام داديم و نزدش نشستيم . پاسخ ما را داد و خوشامد گفت و از علّت آمدنمان ، جويا شد .
گفتيم : آمده ايم تا بر تو سلامى دهيم و از خداوند ، برايت سلامت بخواهيم و ديدارى با تو تازه كنيم و خبر مردم را به تو بگوييم كه آنان ، براى جنگ با تو ، گِرد هم آمده اند . نظر تو چيست ؟
حسين عليه السلام فرمود : «خداوند ، مرا بس است و بهترين نگاهبان است» .
حرمتش را پاس داشتيم و بر او درود فرستاديم و برايش ، دعا كرديم .
فرمود : «چه چيز ، شما را از يارى من ، باز مى دارد ؟» .
مالك بن نضر گفت : من ، بدهى و نانخور دارم .
من (ضحّاك) نيز گفتم : من هم بدهى و نانخور دارم ؛ امّا اگر به من اجازه دهى ، هنگامى كه هيچ جنگجويى [در كنارت] نيافتم ، باز گردم و فقط تا آن جا برايت بجنگم كه برايت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع كنم .
حسين عليه السلام فرمود : «اجازه دارى» .
من هم در كنار او ايستادم . چون شب شد ، فرمود : «اين ، [ سياهىِ ] شب است كه شما را پوشانده است . آن را مَركب خود گيريد و هر كدامتان ، دست مردى از خاندانم را بگيرد و در دشت ها و شهرهايتان ، پراكنده شويد تا خداوند ، گشايشى دهد كه اين مردم ، در پىِ من هستند و اگر به من دست بيابند ، در پىِ ديگران نمى روند» .
برادران ، پسران و برادرزادگان حسين عليه السلام و دو پسر عبد اللّه بن جعفر ، به ايشان گفتند : چرا چنين كنيم ؟ براى اين كه پس از تو بمانيم ؟ ! خداوند ، هرگز آن [ روز ] را به ما نشان ندهد !
عبّاس بن على عليه السلام ، آغازگر اين سخن بود و سپس ، بقيّه آنان ، همين سخن و مانند آن را بر زبان آوردند .
حسين عليه السلام فرمود : «اى فرزندان عقيل ! كُشته شدن مُسلم ، براى شما كافى است . برويد كه من به شما ، اجازه دادم» .
آنان گفتند : مردم ، چه خواهند گفت ؟ مى گويند كه ما ، بزرگ و سَرور خود را و بهترينْ عموزادگان خود را رها كرديم و همراه آنان ، نه تيرى انداختيم ، و نه نيزه اى پَرانديم و نه شمشيرى زديم ، و نمى دانيم چه كردند! به خدا سوگند ، چنين نمى كنيم ؛ بلكه جان و مال و خانواده مان را فداى تو مى كنيم و همراه تو مى جنگيم تا به سرانجام تو برسيم . خداوند ، زندگى پس از تو را زشت گردانَد ! ... .
سپس ، مسلم بن عَوسَجه اسدى ، برخاست و به حسين عليه السلام گفت : آيا ما تو را تنها بگذاريم ، در حالى كه هنوز از عهده اداى حقّ تو در برابر خدا ، بيرون نيامده ايم ؟! بدان كه ـ به خدا سوگند ـ ، با تو هستم تا آن جا كه نيزه ام را در سينه هايشان بِشكنم ! تا هر زمان كه قبضه شمشيرم را به دست دارم ، با آنان مى جنگم و از تو ، جدا نمى شوم ؛ و اگر سلاح نداشته باشم تا با آنان بجنگم ، در دفاع از تو ، به سوى آنان ، سنگ پرتاب مى كنم تا همراه تو بميرم . سپس سعيد بن عبد اللّه حنفى گفت : به خدا سوگند ، تو را تنها نمى گذاريم تا خدا بداند كه ما در غياب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، تو را پاس داشتيم . به خدا سوگند ، اگر مى دانستم كه كشته مى شوم و سپس زنده مى شوم ، آن گاه زنده زنده ، سوزانده مى شوم و خاكسترم را بر باد مى دهند و اين كار را هفتاد مرتبه با من مى كنند ، از تو جدا نمى شدم تا مرگم را پيش روىِ تو ببينيم ! پس اكنون ، چرا اين كار را نكنم كه تنها يك بار كُشته شدن است و آن هم با كرامتى جاويدان در پىِ آن ؟!
و زُهَير بن قَين گفت : به خدا سوگند ، دوست داشتم كه كشته شوم و سپس ، زنده شوم و سپس ، كشته شوم و تا هزار مرتبه مرا بكشند ؛ امّا خداوند با كشته شدن من ، كشته شدن را از تو و از جانِ اين جوانان خاندانت ، دور بدارد !
عموم ياران حسين عليه السلام ، سخنانى چنين و به همين صورت ، بر زبان آوردند و گفتند : به خدا سوگند ، از تو جدا نمى شويم ؛ بلكه جان هايمان ، فداى تو باد ! ما از تو با دل و جان و دست و سر ، محافظت مى كنيم ؛ و چون كشته شويم ، به عهد خود وفا كرده ، وظيفه خود را ادا كرده ايم .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد ششم
20

۱ / ۱۸

جَوابُ أهلِ بَيتِهِ وأصحابِهِ

۱۵۸۰.تاريخ الطبري عن الضحّاك بن عبداللّه المشرقيّ :قَدِمتُ ومالِكَ بنَ النَّضرِ الأَرحَبِيَّ عَلَى الحُسَينِ عليه السلام ، فَسَلَّمنا عَلَيهِ ، ثُمَّ جَلَسنا إلَيهِ ، فَرَدَّ عَلَينا ، ورَحَّبَ بِنا ، وسَأَلَنا عَمّا جِئنا لَهُ ، فَقُلنا : جِئنا لِنُسَلِّمَ عَلَيكَ ، ونَدعُوَ اللّهَ لَكَ بِالعافِيَةِ ، ونُحدِثَ بِكَ عَهدا ، ونُخبِرَكَ خَبَرَ النّاسِ ، وإنّا نُحَدِّثُكَ أنَّهُم قَد جَمَعوا عَلى حَربِكَ فَرَ رَأيَكَ .
فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : حَسبِيَ اللّهُ ونِعمَ الوَكيلُ ! قالَ : فَتَذَمَّمنا وسَلَّمنا عَلَيهِ ، ودَعَونَا اللّهَ لَهُ .
قالَ : فَما يَمنَعُكُما مِن نُصرَتي ؟ فَقالَ مالِكُ بنُ النَّضرِ : عَلَيَّ دَينٌ ، ولي عِيالٌ ، فَقُلتُ لَهُ : إنَّ عَلَيَّ دَينا ، وإنَّ لي لَعِيالاً ، ولكِنَّكَ إن جَعَلتَني في حِلٍّ مِنَ الاِنصِرافِ إذا لَم أجِد مُقاتِلاً قاتَلتُ عَنكَ ما كانَ لَكَ نافِعا ، وعَنكَ دافِعا!
قالَ : قالَ : فَأَنتَ في حِلٍّ ، فَأَقَمتُ مَعَهُ ، فَلَمّا كانَ اللَّيلُ قالَ : هذَا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُم ، فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً ، ثُمَّ لِيَأخُذ كُلُّ رَجُلٍ مِنكُم بِيَدِ رَجُلٍ مِن أهلِ بَيتي ، تَفَرَّقوا في سَوادِكُم ومَدائِنِكُم حَتّى يُفَرِّجَ اللّهُ ، فَإِنَّ القَومَ إنَّما يَطلُبُوني ، ولَو قَد أصابوني لَهَوا عَن طَلَبِ غَيري .
فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ وأبناؤُهُ وبَنو أخيهِ وَابنا عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ : لِمَ نَفعَلُ؟ لِنَبقى بَعدَكَ ؟ لا أرانَا اللّهُ ذلِكَ أبَدا ، بَدَأَهُم بِهذَا القَولِ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام ، ثُمَّ إنَّهُم تَكَلَّموا بِهذا ونَحوِهِ .
فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : يا بَني عَقيلٍ ! حَسبُكُم مِنَ القَتلِ بِمُسلِمٍ ، اذهَبوا قَد أذِنتُ لَكُم ، قالوا : فَما يَقولُ النّاسُ ؟! يَقولونَ إنّا تَرَكنا شَيخَنا وسَيِّدَنا وبَني عُمومَتِنا خَيرَ الأَعمامِ ، ولَم نَرمِ مَعَهُم بِسَهمٍ ، ولَم نَطعَن مَعَهُم بِرُمحٍ ، ولَم نَضرِب مَعَهُم بِسَيفٍ ، ولا نَدري ما صَنَعوا ! لا وَاللّهِ ، لا نَفعَلُ ، ولكِن تَفدِيكَ أنفُسُنا وأموالُنا وأهلُونا ، ونُقاتِلُ مَعَكَ حَتّى نَرِدَ مَورِدَكَ ، فَقَبَّحَ اللّهُ العَيشَ بَعدَكَ ... .
قالَ : فَقامَ إلَيهِ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَةَ الأَسَدِيُّ ، فَقالَ : أنَحنُ نُخَلّي عَنكَ ولَمّا نُعذِر إلَى اللّهِ في أداءِ حَقِّكَ ؟! أما وَاللّهِ ، حَتّى أكسِرَ في صُدورِهِم رُمحي ، وأضرِبَهُم بِسَيفي ما ثَبَتَ قائِمُهُ في يَدي ، ولا اُفارِقُكَ ، ولَو لَم يَكُن مَعي سِلاحٌ اُقاتِلُهُم بِهِ لَقَذَفتُهُم بِالحِجارَةِ دونَكَ حَتّى أموتَ مَعَكَ .
قالَ : وقالَ سَعيدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِيُّ : وَاللّهِ ، لا نُخَلّيكَ حَتّى يَعلَمَ اللّهُ أنا حَفِظنا غَيبَةَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فيكَ ، وَاللّهِ ، لَو عَلِمتُ أنّي اُقتَلُ ، ثُمَّ اُحيا ، ثُمَّ اُحرَقُ حَيّا ، ثُمَّ اُذَرُّ، يُفعَلُ ذلِكَ بي سَبعينَ مَرَّةً ما فارَقتُكَ حَتّى ألقى حِمامي ۱ دونَكَ، فَكَيفَ لا أفعَلُ ذلِكَ ! وإنَّما هِيَ قَتلَةٌ واحِدَةٌ ، ثُمَّ هِيَ الكَرامَةُ الَّتي لَا انقِضاءَ لَها أبَدا ؟!
قالَ : وقالَ زُهَيرُ بنُ القَينِ : وَاللّهِ ، لَوَدِدتُ أنّي قُتِلتُ ، ثُمَّ نُشِرتُ ، ثُمَّ قُتِلتُ حَتّى اُقتَلَ كَذا ألفَ قَتلَةٍ ، وأنَّ اللّهَ يَدفَعُ بِذلِكَ القَتلَ عَن نَفسِكَ وعَن أنفُسِ هؤُلاءِ الفِتيَةِ مِن أهلِ بَيتِكَ .
قالَ : وتَكَلَّمَ جَماعَةُ أصحابِهِ بِكَلامٍ يُشبِهُ بَعضُهُ بَعضا في وَجهٍ واحِدٍ ، فَقالوا : وَاللّهِ ، لا نُفارِقُكَ ، ولكِنَّ أنفُسَنا لَكَ الفِداءُ ، نَقِيكَ بِنُحورِنا وجِباهِنا وأيدينا ، فَإِذا نَحنُ قُتِلنا كُنّا وَفَّينا ، وقَضَينا ما عَلَينا . ۲

1.الحِمَامُ : الموت (النهاية : ج ۱ ص ۴۴۶ «حمم») .

2.تاريخ الطبري : ج ۵ ص ۴۱۸ ، الكامل في التاريخ : ج ۲ ص ۵۵۹ ، البداية والنهاية : ج ۸ ص ۱۷۶ ؛ الإرشاد : ج ۲ ص ۹۱ ، الملهوف : ص۱۵۱ ، مثير الأحزان : ص۵۳ ، روضة الواعظين : ص ۲۰۲ ، إعلام الورى : ج ۱ ص ۴۵۵ كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۹۲ وراجع : الفتوح : ج۵ ص۹۴ ومقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج۱ ص۲۴۶ والمنتظم : ج۵ ، ص۳۷۷ والمناقب لابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۹۹ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد ششم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 3389
صفحه از 444
پرینت  ارسال به