۱۶۵۴.تاريخ الطبرىـ به نقل از ابو مِخنَف ـ: نُمَير بن وَعْله برايم نقل كرد كه : شمر بن ذى الجوشن ، حمله بُرد تا آن جا كه با نيزه اش به خيمه حسين عليه السلام زد و فرياد كشيد : برايم آتش بياوريد تا اين خيمه را با اهلش بسوزانم !
زنان ، صيحه كنان ، از چادر بيرون دويدند. حسين عليه السلام بر او بانگ زد: «اى پسر ذى الجوشن ! تو آتش مى خواهى تا خانه مرا با اهلم بسوزانى ؟ خداوند ، تو را با آتش بسوزانَد !»
نيز سليمان بن ابى راشد ، از حُمَيد بن مسلم برايم نقل كرد كه او گفت : به شمر بن ذى الجوشن گفتم : سبحان اللّه ! اين ، براى تو خوب نيست . آيا مى خواهى دو چيز را براى خود ، گِرد آورى ؟ به عذاب خدا (آتش) ، عذاب كنى و كودكان و زنان را نيز بكُشى ؟! به خدا سوگند، تو با كشتن مردان، اميرت را راضى مى كنى !
شمر گفت: تو كيستى ؟
من گفتم: تو را از هويّتم باخبر نمى كنم .
به خدا سوگند ، ترسيدم كه اگر مرا بشناسد ، نزد سلطان به من زيان برساند .
سپس ، مردى به نام شَبَث بن رِبْعى ـ كه شمر از او بيشتر مى پذيرفت ـ ، آمد و گفت: زشت تر از اين سخنت نشنيده ام و بدتر از جايگاهت نديده ام. آيا ترساننده زن ها شده اى؟!
[ حُمَيد بن مسلم ] گفت : گواهى مى دهم كه خجالت كشيد و خواست تا باز گردد كه زُهَير بن قَين ، با ده تن از يارانش ، بر شمر و يارانش حمله كرد و آنان را از خيمه ها ، جدا ساخت و دور كرد و ابو عزّه ضَبابى ، از ياران شمر را بر زمين زدند و كُشتند . مردم (لشكر) ، به سوى آن ده تن ، روى آوردند و بر آنان ، غلبه كردند تا آن كه يكايك ياران حسين عليه السلام را كُشتند . هنگامى كه يك يا دو تن از ياران حسين عليه السلام كشته مى شد ، در آنان معلوم مى شد ؛ ولى آنها فراوان بودند و هر چه از ايشان كُشته مى شد، معلوم نمى شد.