۱۶۲۹.تاريخ دمشقـ به نقل از ابو بكر بن دُرَيد ـ: آن گاه كه لشكر ، حسين عليه السلام را احاطه كردند ، بر اسبش سوار شد و از آنان خواست كه ساكت شوند . آنان ، ساكت شدند .
آن گاه ، پس از حمد و ثناى الهى و ياد خدا و درود فرستادن بر محمّد ، چنين فرمود : «مرگ و اندوهتان باد ، اى جماعت! حيران و سرگردان ، ما را به فريادرسى خوانديد و ما ، به سرعت ، به فريادتان رسيديم ؛ [امّا] شما ، شمشيرى را كه در دستان ما بود ، به روىِ خود ما بر كشيديد و آتشى را كه بر دشمن مشترك ما و شما افروخته بوديم ، بر ضدّ خود ما افروختيد و همدستِ دشمنانتان ، عليه دوستانتان شديد ، بى آن كه عدالت را ميان شما بگسترنَد و اميدى به آنها داشته باشيد ، و بدون آن كه كارى از ما سر زده باشد و يا انديشه ناصوابى داشته باشيم .
اى واى بر شما ! ما را خوش نداشتيد و وا نهاديد ، در حالى كه شمشيرها هنوز در نيام و ابتداىِ كار است ، و رأى [به جنگ] ، هنوز پا بر جا نگشته ؛ امّا شما همچون مَلَخان ، به سوى آن شتافته اند و همچون پرواز [ پشه ها به سوى زرداب و چرك زخم ] ، همديگر را به آن فرا خوانده ايد ، به جهت حرص ورزيدن [ بر دنيا ] و ذليل شدن در برابر طغيانگران امّت و دسته هاى به بيراهه رفته آن ، كنار افكنان قرآن و دار و دسته گنهكاران و بقاياى شيطان و تحريفگران سخنان و خاموش كنندگان سنّت هاى[ ى جاويدان] ! و ملحق كننده زنازادگان به پدران نامشروعشان و مايه تأسّف مؤمنان و فكاهى مسخره گران . «آنان كه قرآن را پشت سر انداختند» . «چه بد است آنچه از پيش [ براى آخرت ]فرستاده اند كه خداوند ، از آنان ناخشنود است و در عذاب جاويدان ، خواهند ماند» .
آيا اينان را يارى مى دهيد و ما را وا مى نهيد؟ ! آرى . به خدا سوگند ، خيانت ، ميان شما معروف است . ريشه هايتان ، به آن در آميخته و شاخه هايتان ، بر آنْ پيچيده است . شما ، پليدترين ميوه درخت براى مردم و لقمه[ ى آماده ]غاصب گشته ايد . ۱ بدانيد لعنت خدا بر پيمان شكنانى است كه سوگندهاى خود را ، با وجود تأكيد فراوان مى شكنند ، در حالى كه خدا را ضامن آن قرار داده بودند .
بدانيد كه اين ستمكار ( ابن زياد ) ، مرا ميان دو چيز ، قرار داده است : تسليم و خوارى . خوارى ، از ما دور است و خداوند ، آن را براى ما نمى پذيرد ، و نيز پيامبرش و مؤمنان ، و دامن هايى پاك و پاكيزه ، و جان هايى غيرتمند و خوددار كه اطاعت از فرومايگان را بر مرگى كريمانه ، مقدّم نمى دارند .
بدانيد كه من با اين خانواده و [ با وجود ] كمىِ نفرات و نبود ياور ، به جانب نبرد مى روم» . آن گاه حسين عليه السلام ، سخن خود را با تمثّل به اين شعر ، چنين ادامه داد :
«اگر دشمن را فرارى دهيم، كه از ديربازكار ما فرارى دادن دشمن بوده است .
و اگر هم به ظاهر ، مغلوب شويم[چون حق با ماست ، ] هيچ وقت ، شكست خورده نيستيم .
عادت و خوى ما ترس نيست ؛ ليكناَجَل هاى ما و طعمه حكومت ديگران ، رسيده است .
[ سپس فرمود : ] آگاه باشيد كه پس از اين ، جز به مقدار سوار شدن بر اسبى ، درنگ نمى كنيد تا آ كه شما را به سانِ سنگ آسيا بچرخاند و چون محور آسيا ، بى قرار سازد! عهدى است كه پدرم از جدّش براى من ، نقل كرده است : «شما با شريكانى كه قائليد ، كارتان را هماهنگ و عزمتان را جزم كنيد ، و بى آن كه پرده پوشى كنيد ، كار مرا يكسره كنيد و مهلتم ندهيد ...» ۲ اين آيه را تا آخر خواند و سپس آيه ديگرى [ را نيز خواند ] .