۱۶۲۸.الملهوف :ياران عمر بن سعد ، بر مَركب هايشان ، سوار شدند . حسين عليه السلام ، بُرَير بن حُصَين را روانه كرد تا آنان را اندرز دهد ؛ امّا گوش ندادند . او به آنها يادآورى كرد ؛ امّا سودى نبخشيد . حسين عليه السلام ، بر شترش (/ اسبش) سوار شد و از آنان خواست كه ساكت شوند . ساكت شدند . پس از حمد و ثناى الهى و ياد خدا ، آن گونه كه شايسته او بود ، و درود فرستادن بر محمّد و فرشتگان و پيامبران و فرستادگان ، با گفتارى رسا ، چنين فرمود : «مرگ و اندوهتان باد ، اى جماعت! با شيدايى ، ما را به فريادرسى خوانديد و ما ، به سرعت ، به فريادتان رسيديم ؛ [امّا ]شما شمشيرى را كه براى ما بود ، به روىِ خود ما بركشيديد و آتشى را كه عليه دشمن مشترك ما و شما افروخته بوديم ، بر ضدّ خود ما افروختيد و همدست دشمنانتان ، عليه دوستانتان شديد ، بى آن كه عدالت را ميان شما بگسترنَد و اميدى به آنها داشته باشيد .
اى واى بر شما ! ما را وا نهاديد ، در حالى كه شمشيرها ، هنوز در نيام و ابتداىِ كار است ، و رأى [به جنگ] ، هنوز پا بر جا نگشته ؛ امّا شما همچون مَلَخان ، به سوى آن شتافته ايد و همچون پرواز پشه ها [ به سوى زرداب زخم و چرك ] ، همديگر را به آن ، فرا خوانده ايد . نابودى ، از آنِتان باد ، اى بردگان امّت و بدترين دسته هاى آن ، به كنارِ افكنان قرآن ، و تحريفگرانِ سخنان ، و دار و دسته گنهكاران ، و پذيرندگان وسوسه شيطان ، و خاموش كنندگان سنّت ها[ ى جاويدان] ! آيا اينان را يارى مى دهيد و ما را وا مى نهيد ؟ ! آرى . به خدا سوگند ، خيانت ميان شما ، سابقه دارد . ريشه هايتان ، به آن در آميخته است و شاخه هايتان ، بر آنْ پيچيده است . شما ، پليدترين استخوانِ گلوگير براى بيننده و لقمه[ ى آماده ]غاصب گشته ايد .
بى نَسَب فرزند بى نَسَب ، ۱ مرا ميان دو چيز ، قرار داده است : شمشير و خوارى . خوارى ، از ما دور است و خداوند ، آن را براى ما نمى پذيرد ، و نيز پيامبرش و مؤمنان ، و دامن هايى پاك و پاكيزه ، و جان هايى غيرتمند و خوددار كه اطاعت از فرومايگان را بر مرگى كريمانه ، مقدّم نمى دارند .
بدانيد كه من با اين خانواده و با وجود كمىِ نفرات و نبودِ ياور ، به سوى جنگ مى روم» .
آن گاه ، حسين عليه السلام سخن خود را با تمثّل به شعر فَروَة بن مُسَيك مرادى ، چنين ادامه داد :
«اگر دشمن را فرارى دهيم، كه از ديربازكار ما ، فرارى دادنِ دشمن بوده است .
و اگر هم به ظاهر ، مغلوب شويم[چون حق با ماست ، ] هيچ وقت ، شكست خورده نيستيم .
عادت و خوى ما ترس نيست ؛ ليكناَجَل هاى ما و روزگار دولتِ ديگران ، رسيده است .
هر گاه [شتر] مرگ ، سينه اش را از درِ خانه گروهى برداردبى گمان ، آن را در كنار گروه ديگرى مى خوابانَد .
همين مرگ اشراف ، قوم ما را نابود كردهمان گونه كه پيشينيان را هم نابود كرد .
اگر پادشاهان عالم ، در اين دنيا جاودانه مى ماندند ، ما هم مى مانديمو اگر بزرگانْ باقى مى ماندند ، ما هم باقى مى مانديم .
به شماتت كنندگان ما بگو كه دست بردارندچرا كه آنان نيز مانند ما ، مرگ را ملاقات خواهند كرد» .
سپس فرمود : «بدانيد كه ـ به خدا سوگند ـ ، پس از آن ، جز به مقدار سوار شدن بر اسبى درنگ نمى كنيد تا آنكه شما را به سان سنگ آسيا بچرخاند و چون محور آسيا بى قرار سازد! عهدى است كه پدرم از جدّم براى من نقل كرده است : «شما با شريكانى كه قائليد ، كارتان را هماهنگ و عزمتان را جزم كنيد ، و بى آن كه پرده پوشى كنيد ، كار مرا يكسره كنيد و به من مهلت ندهيد» . «من بر خداوند ، پروردگار من و شما ، توكّل كرده ام . هيچ جنبنده اى نيست ، مگر آن كه زمامِ اختيارش به دست اوست . بى گمان ، پروردگار من ، بر راهى راست است» .
خدايا ! باران آسمان را از ايشان ، باز دار و سال هاى [ قحطى ] مانند سال هاى يوسف عليه السلام را براى آنان پيش آور و غلام ثقيف را بر آنان ، مسلّط ساز ، تا جرعه هاى مرگ را بر آنان بچشانَد ، كه آنان ، مرا تكذيب كردند و وا نهادند . تويى پروردگار ما ، و تنها بر تو توكّل مى كنيم و به سوى تو باز مى آييم ، و بازگشت آخرين به سوى توست» .