۱۷۸۵.تاريخ اليعقوبى :ياران حسين عليه السلام ، يك به يك ، گامْ پيش نهادند [و رزميدند و شهيد شدند] تا اين كه حسين عليه السلام تنها ماند و هيچ يك از [ مردان ]خانواده و فرزندان و نزديكانش با او نماند . او بر بالاى اسبش بود . كودكى را كه همان ساعت متولّد شده بود ، برايش آوردند . حسين عليه السلام ، در گوشش اذان گفت و كامِ او را بر مى داشت كه تيرى آمد و در گلوى كودك نشست و ذبحش كرد . حسين عليه السلام ، تير را از گلوى او بيرون كشيد و خونش را به بدن او ماليد و گفت : «به خدا سوگند ، تو نزد خدا ، از شتر صالح ، گرامى ترى و محمّد صلى الله عليه و آله نيز نزد خدا از صالح، گرامى تر است» .
سپس آمد و او را كنار فرزندان و برادرزادگانش نهاد .
۱۷۸۶.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :حسين عليه السلام ، نشسته بود و بالاپوشِ خَزِ تيره رنگى بر تن داشت و از چپ و راستش ، تير مى باريد . پسرى سه ساله ، پيشِ رويش بود كه عُقْبة بن بِشْر اسدى ، تيرى به سويش انداخت و او را كُشت ... .
همچنين ، كودكى از فرزندان حسين عليه السلام ، دويد تا بيايد و در دامان او بنشيند . مردى ، تيرى به سوى او انداخت كه به گودى گلويش رسيد و او را كُشت .