403
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد هفتم

۲۱۲۴.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى :هند دختر جَون ، نقل كرده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با همراهانش به خيمه خاله ام (اُمّ مَعبد) فرود آمد و ماجرايش با گوسفند را همه مى دانند . پيامبر صلى الله عليه و آله و همراهانش در خيمه به خواب نيم روز رفتند ، تا از دماى هواى بسيار داغ آن روز ، اندكى كاسته شد . پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه از خواب برخاست ، آبى خواست و دستانش را شست و آنها را تميز كرد و سپس آب را سه بار در دهان چرخاند و آن را در پاى درختچه خارى ريخت كه كنار خيمه خاله ام بود ... . سپس فرمود : «اين درخت خار ، منزلتى دارد» .
آن گاه ، همراهان ايشان نيز همين گونه كردند و پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و دو ركعت نماز گزارد و من و جوانان قبيله ، از اين كار ، شگفت زده شديم ؛ زيرا از نماز ، اطّلاعى نداشتيم و پيش از آن ، نمازگزارى نديده بوديم . فردا صبح ، ديديم كه آن درخت خار ، بالا رفته است و مانند بزرگ ترين درختان خار، بلند و بزرگ شده است . خداوند خارهايش را زدود و شاخه هايش فراوان و در هم پيچيده و ساقه و برگ هايش سبز شدند . پس از آن ، ميوه هايى داد به اندازه بزرگ ترين قارچ ها به رنگ گياه وَرس ساييده (سرخ مايل به زرد) و با بوى عنبر و مزه عسل .
به خدا سوگند ، هر گرسنه و تشنه و بيمار و نيازمند و حاجتمندى كه از آن مى خورد ، سير و سيراب و تن درست مى گشت و نيازش برطرف مى شد . هر شتر نر و ماده و هر گوسفندى كه از آن مى خورد ، فربه مى شد و شيرش زياد مى گشت . ما از روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر ما فرود آمده بود ، رشد و بركت را در اموالمان مى ديديم و سرزمين ما آباد و سرسبز شد .
ما آن را درخت مبارك مى ناميديم و باديه نشينان اطراف ما ، مانند ما ، از سايه آن بهره مى بردند و از برگش در سفرها توشه بر مى گرفتند و آن را همراه خود ، به سرزمين هاى بى آب و علف مى بردند و جاى آب و غذا را برايشان مى گرفت .
هماره اين گونه بود و وضع بر همين منوال مى گذشت ، تا اين كه روزى برخاستيم و ديديم ميوه هايش افتاده و برگ هايش زرد شده اند . اندوهگين و بيمناك شديم و اندكى نگذشت كه خبر درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله به ما رسيد و همان روز ، پيامبر خدا قبض روح شده بود .
پس از آن ، ميوه هايى كوچك تر از پيش ، يا مزه و بويى فروتر ، مى داد و اين حالت ، سى سال ادامه داشت ، تا اين كه روزى برخاستيم و ديديم كه از اوّل تا آخرش ، خار در آورده و سرسبزىِ شاخه هايش رفته و همه ميوه هايش ريخته اند. اندكى نگذشت كه خبر شهادت امير مؤمنان على عليه السلام رسيد و ديگر ميوه نداد ؛ نه كم و نه زياد . ميوه اش به كلّى قطع شد و پيوسته ما و اطرافيان ما ، از برگش مى گرفتيم و بيماران خود را با آن درمان مى كرديم و دردهايمان را شفا مى داديم .
مدّتى طولانى به اين شكل باقى ماند . سپس روزى برخاستيم و ديديم كه از ساقه اش خون تازه تراويده و از برگ هاى پژمرده اش ، قطره خونى مانند آبِ گوشت ، مى چكد . گفتيم : پيشامد بزرگى روى داده است و آن شب را بيمناك و اندوهگين ، به انتظار خبر حادثه سپرى كرديم و چون سياهىِ شب ، ما را فرا گرفت ، گريه و ناله اى از زير زمين شنيديم و غوغايى سخت و لرزه اى ، همراه صداى نوحه خوانى كه مى خواند :

اى فرزند پيامبر و اى پسر وصى !اى بازمانده بزرگان گرامى ما !
ناله و فغان ، فراوان شد و بسيارى از آنچه را كه مى گفتند ، نمى فهميديم و پس از آن ، خبر شهادت حسين عليه السلام به ما رسيد و آن درخت ، خشك و بى حاصل شد و باد و باران ، آن را شكست و از ميان رفت و اثرى از آن نماند .
عبد اللّه بن محمّد انصارى مى گويد : دِعبِل بن على خُزاعى را در مدينه ، شهر پيامبر صلى الله عليه و آله ، ديدم و اين سخن را براى او گفتم . او آن را انكار نكرد .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد هفتم
402

۲۱۲۴.مقتل الحسين عليه السلام للخوارمي عن هند بنت الجون :نَزَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِخَيمَةِ خالَتي ، ومَعَهُ أصحابٌ لَهُ ، فَكانَ مِن أمرِهِ فِي الشّاةِ ما قَد عَرَفَهُ النّاسُ ، فَقالَ ۱
فِي الخَيمَةِ هُوَ وأصحابُهُ حَتّى أبرَدَ ، وكانَ اليَومُ قائِظا ۲ شَديدا حَرُّهُ .
فَلَمّا قامَ مِن رَقدَتِهِ دَعا بِماءٍ ، فَغَسَلَ يَدَيهِ ، فَأَنقاهُما ، ثُمَّ مَضمَضَ فاهُ ، ومَجَّهُ عَلى عَوسَجَةٍ كانَت إلى جَنبِ خَيمَةِ خالَتي ثَلاثَ مَرّاتٍ ... ثُمَّ قالَ : إنَّ لِهذِهِ العَوسَجَةِ شَأنا .
ثُمَّ فَعَلَ مَن كانَ مَعَهُ مِن أصحابِهِ مِثلَ ذلِكَ ، ثُمَّ قامَ فَصَلّى رَكعَتَينِ ، فَعَجِبتُ أنَا وفَتَياتُ الحَيِّ مِن ذلِكَ ، وما كانَ عَهدُنا بِالصَّلاةِ ، ولا رَأَينا مُصَلِّيا قَبلَهُ .
فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ أصبَحنا وقَد عَلَتِ العَوسَجَةُ ، حَتّى صارَت كَأَعظَمِ دَوحَةٍ عالِيَةٍ وأبهى ، وقَد خَضَدَ ۳ اللّهُ شَوكَها ، ووَشَجَت عُروقُها وكَثُرَت أفنانُها ۴ ، وَاخضَرَّ ساقُها ووَرَقُها ، ثُمَّ أثمَرَت بَعدَ ذلِكَ ، فَأَينَعَت بِثَمَرٍ كانَ كَأَعظَمِ ما يَكونُ مِنَ الكَمأَةِ في لَونِ الوَرسِ المَسحوقِ ، ورائِحَةِ العَنبَرِ ، وطَعمِ الشَّهدِ .
وَاللّهِ ، ما أكَلَ مِنها جائِعٌ إلّا شَبِعَ ، ولا ظَمآنُ إلّا رَوِيَ ، ولا سَقيمٌ إلّا بَرَأَ ، ولا ذوحاجَةٍ وفاقَةٍ إلَا استَغنى ، ولا أكَلَ مِن وَرَقِها بَعيرٌ ولا ناقَةٌ ولا شاةٌ إلّا سَمِنَت ، ودَرَّ لَبَنُها ، فَرَأَينَا النَّماءَ وَالبَرَكَةَ فِي أموالِنا مُنذُ يَومَ نَزَلَ صلى الله عليه و آله ، وأخصَبَت بِلادُنا وأمرَعَت ، فَكُنّا نُسَمّي تِلكَ الشَّجَرَةَ المُبارَكَةَ ، وكانَ يَنتابُنا مَن حَولَنا مِن أهلِ البَوادي ، يَستَظِلّونَ بِها ، ويَتَزَوَّدونَ مِن وَرَقِها فِي الأَسفارِ ، ويَحمِلونَ مَعَهُم لِلأَرضِ القِفارِ ، فَيَقومُ لَهُم مَقامَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ .
فَلَم تَزَل كَذلِكَ وعَلى ذلِكَ حَتّى أصبَحنا ذاتَ يَومٍ ، وقَد تَساقَطَ ثِمارُها ، وَاصفَرَّ وَرَقُها ، فَأَحزَنَنا ذلِكَ ، وفَزِعنا مِن ذلِكَ ، فَما كانَ إلّا قَليلٌ حَتّى جاءَ نَعيُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَإِذا هُوَ قَد قُبِضَ ذلِكَ اليَومَ .
فَكانَت بَعدَ ذلِكَ تُثمِرُ ثَمَرا دونَ ذلِكَ فِي العِظَمِ وَالطَّعمِ وَالرّائِحَةِ ، فَأَقامَت عَلى ذلِكَ نَحوَ ثَلاثينَ سَنَةً ، فَلَمّا كانَ ذاتَ يَومٍ أصبَحنا ، وإذا بِها قَد شاكَت مِن أوَّلِها إلى آخِرِها ، وذَهَبَت نَضارَةُ عيدانِها ، وتَساقَطَت جَميعُ ثَمَرَتِها ، فَما كانَ إلّا يَسيرٌ حَتّى وافى خَبَرُ مَقتَلِ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَما أثمَرَت بَعدَ ذلِكَ ، لا قَليلاً ولا كَثيرا ، وَانقَطَعَ ثَمَرُها ، ولَم نَزَل نَحنُ ومَن حَولَنا نَأخُذُ مِن وَرَقِها ، ونُداوي بِهِ مَرضانا ، ونَستَشفي بِهِ مِن أسقامِنا . فَأَقامَت عَلى ذلِكَ بُرهَةً طَويلَةً .
ثُمَّ أصبَحنا ذاتَ يَومٍ ، فَإِذا بِها قَدِ انبَعَثَ مِن ساقِها دَمٌ عَبيطٌ ، وإذا بِأَوراقِها ذابِلَةٌ تَقطُرُ دَما كَماءِ اللَّحمِ ، فَقُلنا : قَد حَدَثَت حادِثَةٌ عَظيمَةٌ ، فَبِتنا لَيلَتَنا فَزِعينَ مَهمومينَ نَتَوَقَّعُ الحادِثَةَ ، فَلَمّا أظلَمَ اللَّيلُ عَلَينا سَمِعنا بُكاءً وعَويلاً مِن تَحتِ الأَرضِ ، وجَلبَةً شَديدَةً ورَجَّةً ، وسَمِعنا صَوتَ نائِحٍ يَقولُ :

أيَابنَ النَّبِيِّ ويَابنَ الوَصِيِّبَقِيَّةَ ساداتِنا الأَكرَمينا
وكَثُرَ الرَّنينُ وَالأَصواتُ ، فَلَم نَفهَم كَثيرا مِمّا كانوا يَقولونَ ، فَأَتانا بَعدَ ذلِكَ خَبَرُ قَتلِ الحُسَينِ عليه السلام ، ويَبِسَتِ الشَّجَرَةُ وجَفَّت ، وكَسَرَتهَا الأَرياحُ وَالأَمطارُ ، فَذَهَبَت ودَرَسَ أثَرُها .
قالَ عَبدُ اللّهِ بنُ مُحَمَّدٍ الأَنصارِيُّ : فَلَقيتُ دِعبِلَ بنَ عَلِيٍّ الخُزاعِيَّ في مَدينَةِ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله ، فَحَدَّثتُهُ بِهذَا الحَديثِ ، فَلَم يُنكِرهُ . ۵

1.القَيلولة : نومة نصف النهار ، قال يقيل (لسان العرب : ج ۱۱ ص ۵۷۷ «قيل») .

2.القَيْظ : شدّة الحرّ ، والقَيظ : الفصل الذي يسمّيه الناس الصيف (المصباح المنير : ص ۵۲۱ «قيظ») .

3.الخضد : نزع الشوك عن الشجر (العين : ص ۲۲۸ «خضد») .

4.الفَنَن : الغصن ، جمعه أفنان (القاموس المحيط : ج ۴ ص ۲۵۶ «فنن») .

5.مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ۲ ص ۹۸ ، بغية الطلب في تاريخ حلب : ج ۶ ص ۲۶۴۸ عن هند بنت النجود نحوه ؛ بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۲۳۳ ح ۱ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد هفتم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4212
صفحه از 445
پرینت  ارسال به