۲۱۱۳.تهذيب الكمالـ به نقل از ابو جَناب كلبى ـ: به كربلا آمدم و در آن جا به مردى از بزرگان عرب گفتم : به من خبر رسيده كه شما نوحه جنّيان را مى شنويد!
گفت : هر آزاد و بنده اى را كه ببينى ، به تو خواهد گفت كه آن را شنيده است .
گفتم : به من بگو كه چه شنيده اى؟
گفت : شنيدم كه مى گويند :
پيامبر ، بر پيشانىِ او دست كشيدو گونه هايش گل انداخت .
پدر و مادرش از بزرگان قريش اندو نيايَش ، بهترينِ نياكان است.
۲۱۱۴.الأمالى ، مفيدـ به نقل از محفوظ بن مُنذر ـ: پيرمردى از بنى تميم كه در رابيه ۱ مى نشست، به من گفت:از پدرم شنيدم كه مى گفت: ما از كشته شدن امام حسين عليه السلام ، آگاه نشديم ، تا غروب روز عاشورا شد . آن هنگام ، من در رابيه نشسته بودم و مردى از همان محلّه نيز كنار من بود كه شنيديم كسى ندا مى دهد :
به خدا سوگند ، نزد شما نيامدم تا اين كهدر صحراى طف ، گونه هاى خاك آلود و سرِ بريده را ديدم
كه به گرد او ، جوانانى بودند كه از گلويشان خون مى ريخت،به سان چراغ هاى فروزان بر فراز تاريكى .
ماده شتر جوانم را تاختم تا پيش از آن كه [در بهشت،]حوريان باكره را ديدار كنند ، به آنان برسم ؛
ولى سرنوشت ، محرومم كرد و خدا كارش را به سرانجام مى رساندو [آن رخداد ،] كارى بود كه خداوند ، آن را مقدّر كرده بود .
حسين ، چراغ فروزانى بود كه از او نور مى گرفتند .خدا مى داند كه من دورغ نمى گويم .
خداوند بر پيكرى درود فرستد كهقبر حسين ، آن را در بر گرفته و همراهِ نيكى است .
و در كنار پيامبر خدا در غرفه هاى بهشت ،با [علىِ] وصى و [جعفرِ] طيّار ، شاد است .
ما به او گفتيم : تو كيستى ـ خدا تو را رحمت كند ـ ؟
گفت : من و پدرم ، از جنّيان نَصيبين ۲ هستيم كه قصد يارى حسين عليه السلام و جانبازى در راه او را داشتيم؛ ولى از حج كه باز گشتيم ، هنگامى به او رسيديم كه كشته شده بود .