۹ / ۲۰
بازگشت اسبِ بى سوار
۱۹۹۴.الأمالى ، صدوقـ به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از امام زين العابدين عليهم السلام ـ: اسب حسين عليه السلام ، جلو رفت تا يال و پيشانى اش از خون حسين ، رنگين شد ، و مى تاخت و شيهه مى كشيد . دختران پيامبر صلى الله عليه و آله ، شيهه اش را شنيدند و بيرون دويدند . اسب را بدون سوار ديدند و فهميدند كه حسين عليه السلام ، كُشته شده است .
امّ كلثوم ، دختر ۱ حسين عليه السلام ، [ از خيمه ] بيرون آمد و در حالى كه دست بر سر نهاده بود ، ناله مى كرد و مى گفت : وا محمّدا ! اين ، حسين عليه السلام است كه بى عمامه و رَدا در صحرا افتاده است .
۱۹۹۵.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى :اسب حسين عليه السلام ، از دست دشمنان گريخت . پيش آمد و پيشانى اش را بر خون حسين عليه السلام نهاد و به تاختْ رفت تا به خيمه زنان رسيد . شيهه مى كشيد و سرش را به زمينِ جلوى خيمه مى كوفت .
هنگامى كه خواهران حسين عليه السلام و دختران و خانواده اش ، كسى را روى اسب نديدند ، صدا به ناله و ضجّه ، بلند كردند و اُمّ كلثوم ، دست بر فرق سرش نهاد و فرياد بر آورد : وا محمّدا ! وا جدّا ! وا نبيّا ! وا ابا قاسما ! وا عليّا ! وا جعفرا ! وا حمزتا ! وا حَسَنا ! اين ، حسين است كه در صحراى كربلا ، بر خاكْ افتاده است ، سر از پُشتْ بريده و عمامه و رَدا ، رُبوده !
سپس ، از حال رفت .
۱۹۹۶.المزار الكبيرـ در «زيارت ناحيه مقدّسه» ـ: و اسبت ، به شتابْ گريخت و با شيهه و گريان ، آهنگ خيمه هايت را كرد . هنگامى كه زنان ، اسبت را خوار و پريشان ، و زين تو را بر آن ، واژگون ديدند ، از پرده بيرون آمدند ، موهايشان را پريشان كرده ، بر گونه هاى خود زدند ، صورت هاى خود را گشودند و ناله ، سر دادند و پس از عزّتمندى ، خوار شدند و به سوى قتلگاهت شتافتند .
شمر ، بر سينه ات نشسته و شمشيرش را در گودىِ گلويت ، فروُبرده است و محاسن سپيدت را به دستش گرفته است و با شمشير هندى خود ، تو را ذبح مى كند . حواس تو ، آرام گرفته است و نفس هايت ، آهسته گشته است و سرت ، بر بالاى نيزه رفته است .