27
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد هفتم

۱۷۶۹.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى :على اكبر عليه السلام ـ كه مادرش ليلا ، دختر ابى مُرّة بن عُروة بن مسعود ثقفى و آن هنگام ، هجده ساله بود ـ ، گام پيش نهاد . هنگامى كه حسين عليه السلام او را ديد ، محاسن سپيدش را رو به آسمان كرد و گفت : «خدايا ! تو بر اين قوم، گواه باش كه جوانى به سوى آنان رفت كه از نظر صورت ، سيرت و سخن گفتن ، شبيه ترين مردم به پيامبرت محمّد صلى الله عليه و آله بود و ما هر گاه مشتاق روى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى شديم ، به روى او مى نگريستيم . خدايا ! بركت هاى زمين را از آنان ، باز دار و چون چنين كردى ، آنها را دچار تفرقه و گروه گروه كن و هر يك را به راهى ببر و حاكمان را هيچ گاه از آنان ، راضى مدار ، كه آنانْ ما را دعوت كردند تا يارى مان دهند ؛ امّا بر ما هجوم آوردند كه با ما بجنگند و ما را بكُشند» . آن گاه ، حسين عليه السلام بر عمر بن سعد، بانگ بر آورد كه : «چه مى خواهى ؟ خداوند ، خويشاوندىِ تو را قطع كند و كارت را بر تو مبارك نگردانَد و كسى را بر تو مسلّط كند كه تو را در بسترت بكُشد ، همان گونه كه خويشان مرا از ميان بردى و نزديكى ام به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را پاس نداشتى» .
آن گاه ، صدايش را بلند كرد و [اين آيه را] قرائت كرد : «خداوند ، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد . آنها دودمانى بودند كه برخى ، از برخى ديگر گرفته شده بودند ؛ و خداوند ، شنوا و داناست» » .
سپس على اكبر عليه السلام ، حمله بُرد و چنين رَجَز خواند :

من على ، پسر حسين بن على ام .به خانه خدا سوگند كه ما به پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك تريم .
و به خدا سوگند كه بى نَسَب (ابن زياد) ، نمى تواند بر ما حكم برانَد .شما را [آن قدر] با نيزه مى زنم تا اين كه خم شود
[و آن قدر] شما را با شمشير مى زنم تا آن كه در هم پيچد ؛زدنِ جوان هاشمىِ علوى .
وى ، پيوسته مى جنگيد تا ضجّه كوفيان ، از فراوانىِ كُشتگانشان ، بلند شد . حتّى روايت شده كه او با وجود تشنگى ، صد و بيست مرد از آنان را كُشت . سپس به سوى پدرش باز گشت و در حالى كه زخم هاى فراوانى به او زده بودند ، گفت : اى پدر ! تشنگى مرا كُشت و سنگينىِ آهن ، تاب مرا بُرد . آيا آبى براى نوشيدن هست تا با آن در برابر دشمن ، نيرو بيابم ؟
حسين عليه السلام گريست و فرمود : «اى پسر عزيزم ! بر محمّد و على و پدرت ، سخت است كه از آنان ، چيزى بخواهى و آن را اجابت نكنند ، و از آنان ، يارى بخواهى و تو را يارى نكنند . پسر عزيزم ! زبانت را [ بيرون ] بياور» .
آن گاه ، زبانش را گرفت و آن را مكيد . سپس ، انگشترش را به او داد و فرمود : «اين انگشتر را به دهانت بگير و براى نبرد با دشمنت ، باز گرد كه من ، اميد مى برَم كه شب نرسيده ، از كاسه لبريز جدّت ، چنان شربتى بنوشى كه پس از آن ، ديگر هرگز تشنه نشوى» . پس على اكبر عليه السلام به ميدان باز گشت و حمله بُرد و چنين رَجَز مى خواند :

حقيقتِ جنگ ، نمايان شده استو پس از آن ، راستى و پايدارى ، آشكار مى شود .
به خداى صاحب عرش ، سوگند ، نه شما را رها مى كنيمو نه شمشيرهايمان را غلاف مى كنيم .
او به جنگ ، ادامه داد و دويست نفر را كُشت . سپس ، مُنقِذ بن مُرّه عبدى ، ضربه اى بر فرقِ سرش زد كه او را به زمين انداخت . [ديگر] سپاهيان نيز شمشيرهايشان را بر او فرود آوردند . او از گردن اسب ، آويخت . اسب ، او را به ميان دشمن بُرد و آنان ، او را با شمشيرهايشان ، تكّه تكّه كردند . چون جان به گلويش رسيد ، با بالاترين صدايش ندا داد : اى پدر ! اين ، جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است كه با كاسه لبريزش ، به من شربتى نوشانْد كه پس از آن ، هرگز تشنه نخواهم شد و به تو مى فرمايد : «بشتاب كه كاسه اى برايت ، نگاه داشته اند !» .
حسين عليه السلام ، بانگ بر آورد : «خداوند ، بكُشد كسانى را كه تو را كُشتند ، اى پسر عزيزم ! چه قدر در برابر خدا و بر هتك حرمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، گستاخ بودند ! دنيا ، پس از تو ، ويران باد !» .
حُمَيد بن مسلم مى گويد : گويى هم اينك به زنى مى نگرم كه به سان خورشيدِ هنگام طلوع ، به شتاب ، بيرون مى آيد و آه و ناله سرداده ، فرياد مى كشد : واى ، محبوب من ! واى ، ميوه دلم و نور چشمم !
در باره اش پرسيدم . گفتند او زينب ، دختر على است .
سپس ، آمد تا خود را بر روى [پيكر] او انداخت . حسين عليه السلام به سوى او آمد و دستش را گرفت و [ بلند كرد و ] به خيمه اش باز گردانْد .
آن گاه ، با جوانان [ خاندان خود ] به سوى فرزندش رفت و فرمود : «برادرتان را ببريد !»
آنها ، او را از آن جايى كه بر زمين افتاده بود ، برداشتند و آوردند و پيشِ روى خيمه اى نهادند كه جلوى آن مى جنگيدند .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد هفتم
26

۱۷۶۹.مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي :فَتَقَدَّمَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ ـ واُمُّهُ لَيلى بِنتُ أبي مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِيِّ ـ وهُوَ يَومَئِذٍ ابنُ ثمانَ عَشرَةَ سَنَةً، فَلَمّا رَآهُ الحُسَينُ عليه السلام رَفَعَ شَيبَتَهُ نَحوَ السَّماءِ، وقالَ:
اللّهُمَّ اشهَد عَلى هؤُلاءِ القَومِ، فَقَد بَرَزَ إلَيهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً وخُلُقاً ومَنطِقاً بِرَسولِكَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، كُنّا إذَا اشتَقنا إلى وَجهِ رَسولِكَ نَظَرنا إلى وَجهِهِ، اللّهُمَّ فَامنَعهُم بَرَكاتِ الأَرضِ، وإن مَنَعتَهُم فَفَرِّقهُم تَفريقاً، ومَزِّقهُم تَمزيقاً، وَاجعَلهُم طَرائِقَ قِدَداً ، ولا تُرضِ الوُلاةَ عَنهُم أبَداً؛ فَإِنَّهُم دَعَونا لِيَنصُرونا ثُمَّ عَدَوا عَلَينا يُقاتِلُونّا ويَقتُلُونّا.
ثُمَّ صاحَ الحُسَينُ عليه السلام بِعُمَرَ بنِ سَعدٍ: ما لَكَ؟! قَطَعَ اللّهُ رَحِمَكَ، ولا بارَكَ لَكَ في أمرِكَ، وسَلَّطَ عَلَيكَ مَن يَذبَحُكَ عَلى فِراشِكَ، كَما قَطَعتَ رَحِمي ، ولَم تَحفَظ قَرابَتي مِن رَسولِ اللّهِ! ثُمَّ رَفَعَ عليه السلام صَوتَهُ وقَرَأَ: «إِنَّ اللّه اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّه سَمِيعٌ عَلِيمٌ» . ۱
ثُمَّ حَمَلَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ وهُوَ يَقولُ:

أنَا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بنِ عَلِيّنَحنُ وبَيتِ اللّهِ أولى بِالنَّبِيّ
وَاللّهِ لا يَحكُمُ فينَا ابنُ الدَّعِيّأطعَنُكُم بِالرُّمحِ حَتّى يَنثَني
أضرِبُكُم بِالسَّيفِ حَتّى يَلتَويضَربَ غُلامٍ هاشِمِيٍّ عَلَوِيّ
فَلَم يَزَل يُقاتِلُ حَتّى ضَجَّ أهلُ الكوفَةِ لِكَثرَةِ مَن قَتَلَ مِنهُم، حَتّى أنَّهُ رُوِيَ أنَّهُ عَلى عَطَشِهِ قَتَلَ مِئَةً وعِشرينَ رَجُلاً، ثُمَّ رَجَعَ إلى أبيهِ وقَد أصابَتهُ جِراحاتٌ كَثيرَةٌ، فَقالَ: يا أبَه! العَطَشُ قَد قَتَلَني، وثِقلُ الحَديدِ قَد أجهَدَني، فَهَل إلى شَربَةٍ مِن ماءٍ سَبيلٌ ، أتَقَوّى بِها عَلَى الأَعداءِ؟
فَبَكَى الحُسَينُ عليه السلام وقالَ: يا بُنَيَّ! عَزَّ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى عَلِيٍّ وعَلى أبيكَ أن تَدعُوَهُم فَلا يُجيبونَكَ، وتَستَغيثَ بِهِم فَلا يُغيثونَكَ، يا بُنَيَّ! هاتِ لِسانَكَ ، فَأَخَذَ لِسانَهُ فَمَصَّهُ، ودَفَعَ إلَيهِ خاتَمَهُ، وقالَ لَهُ: خُذ هذَا الخاتَمَ في فيكَ، وَارجِع إلى قِتالِ عَدُوِّكَ، فَإِنّي أرجو أن لا تُمسِيَ حَتّى يَسقِيَكَ جَدُّكَ بِكَأسِهِ الأَوفى شَربَةً لا تَظمَأُ بَعدَها أبَداً. فَرَجَعَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إلَى القِتالِ ، وحَمَلَ وهُوَ يَقولُ:

الحَربُ قَد بانَت لَها حَقائِقُوظَهَرَت مِن بَعدِها مَصادِقُ
وَاللّهِ رَبِّ العَرشِ لا نُفارِقُجُموعَكُم أو تُغمَدُ البَوارِقُ
وجَعَلَ يُقاتِلُ حَتّى قَتَلَ تَمامَ المِئَتَينِ، ثُمَّ ضَرَبَهُ مُنقِذُ بنُ مُرَّةَ العَبدِيُّ عَلى مَفرِقِ رَأسِهِ ضَربَةً صَرَعَهُ فيها، وضَرَبَهُ النّاسُ بِأَسيافِهِم، فَاعتَنَقَ الفَرَسُ فَحَمَلَهُ الفَرَسُ إلى عَسكَرِ عَدُوِّهِ، فَقَطَّعوهُ بِأَسيافِهِم إرباً إرباً، فَلَمّا بَلَغَت روحُهُ التَّراقِيَ ، نادى بِأَعلى صَوتِهِ: يا أبَتاه! هذا جَدّي رَسولُ اللّهِ، قَد سَقاني بِكَأسِهِ الأَوفى شَربَةً لا أظمَأُ بَعدَها أبَداً، وهُوَ يَقولُ لَكَ: العَجَلَ! فَإِنَّ لَكَ كَأساً مَذخورَةً.
فَصاحَ الحُسَينُ عليه السلام : قَتَلَ اللّهُ قَوماً قَتَلوكَ! يا بُنَيَّ، ما أجرَأَهُم عَلَى اللّهِ ، وعَلَى انتِهاكِ حُرمَةِ رَسولِ اللّهِ! عَلَى الدُّنيا بَعدَكَ العَفا.
قالَ حُمَيدُ بنُ مُسلِمٍ: لَكَأَنّي أنظُرُ إلَى امرَأَةٍ خَرَجَت مُسرِعَةً كَأَنَّهَا الشَّمسُ طالِعَةً، تُنادي بِالوَيلِ وَالثُّبورِ، تَصيحُ: وَاحَبيباه! وَاثَمَرَةَ فُؤاداه! وانورَ عَيناه! فَسَأَلتُ عَنها فَقيلَ: هِيَ زَينَبُ بِنتُ عَلِيٍّ.
ثُمَّ جاءَت حَتَّى انكَبَّت عَلَيهِ، فَجاءَ إلَيهَا الحُسَينُ عليه السلام حَتّى أخَذَ بِيَدِها ورَدَّها إلَى الفُسطاطِ . ثُمَّ أقبَلَ مَعَ فِتيانِهِ إلَى ابنِهِ، فَقالَ: اِحمِلوا أخاكُم ، فَحَمَلوهُ مِن مَصرَعِهِ حَتّى وَضَعوهُ عِندَ الفُسطاطِ الَّذي يُقاتِلونَ أمامَهُ . ۲

1.آل عمران: ۳۳ و۳۴ .

2.مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي: ج ۲ ص ۳۰، الفتوح: ج ۵ ص ۱۱۴ نحوه وليس فيه ذيله من «وجعل يقاتل» وفيه «من عصبة جدّ أبيهم النبيّ» بدل «نحن وبيت اللّه أولى بالنبيّ»، بحار الأنوار: ج ۴۵ ص ۴۲ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد هفتم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    16
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4220
صفحه از 445
پرینت  ارسال به