۱۷۶۸.المناقب ، ابن شهرآشوب :على اكبر عليه السلام ، فرزند حسين عليه السلام ، پيش آمد . او جوانى هجده ساله (و گفته شده كه ۲۵ ساله) بود و صورت و سيرت و سخن گفتنش به پيامبر صلى الله عليه و آله مى مانْد . او رَجَز مى خواند و مى گفت :
من على ، پسر حسين بن على امكه جدّ پدرى شان پيامبر صلى الله عليه و آله است .
به خانه خدا سوگند كه ما به داشتن وصى ، شايسته تريمو به خدا سوگند كه بى نسب (ابن زياد) ، نمى تواند بر ما حكم براند !
شما را با شمشير مى زنم و از پدرم ، حمايت مى كنمو [ آن قدر ] با نيزه شما را مى زنم تا اين كه خم شود
شمشير زدنِ جوان هاشمىِ عَلَوى .
آن گاه ، هفتاد تن از جنگجويان آنان را كُشت . سپس به سوى پدرش باز گشت و در حالى كه زخم هايى به او رسيده بود ، گفت : اى پدر ! تشنه ام .
حسين عليه السلام فرمود : «جدّت ، [به زودى] تو را سيراب خواهد گردانْد» .
آن گاه ، او دوباره بر آنان ، حمله بُرد و مى خواند :
حقيقت جنگ ، نمايان شده استو پس از آن ، راستى و پايدارى ، آشكار مى شود .
به خداى صاحب عرش ، سوگند ، نه شما را رها مى كنيمو نه شمشيرهايمان را غلاف مى كنيم .
مُرّة بن مُنقِذ عبدى ، از پشت به او نيزه زد [و ديگر سپاهيان دشمن ، گِردش را گرفتند ]و او را با شمشيرهايشان زدند .
حسين عليه السلام فرمود : «دنيا ، پس از تو ، ويران باد !» .
آن گاه ، او را به سينه اش چسباند و به درگاه خيمه اش بُرد . مادرش شهربانو ، مات و مبهوت ، به او مى نگريست و هيچ نمى گفت ؛ و حسين عليه السلام ، تنها مانْد . ۱