۱۹۴۰.مُجابو الدّعوة ، ابن ابى الدنياـ به نقل از محمّد كوفى ـ: مردى از قبيله اَبان بن دارِم به نام زُرْعه ، در كُشتن حسين عليه السلام ، حاضر بود . او تيرى به سوى حسين عليه السلام انداخت كه به گلويش اصابت كرد . حسين عليه السلام ، خون را مى گرفت و به سوى آسمان مى پاشيد . اين ، از آن رو بود كه حسين عليه السلام ، آبى طلبيد تا بنوشد و هنگامى كه آن مرد تير زد ، ميان او و آب، جدايى انداخت [ و نتوانست آب بنوشد ] .
حسين عليه السلام گفت : «خدايا ! او را تشنه بدار . خدايا ! او را تشنه بدار» .
يكى از شاهدان مرگش برايم نقل كرد كه : آن مرد ، از احساس حرارت در شكمش و سردىِ پشتش ، فرياد مى كشيد و جلوى او ، يخ و بادبِزَن و در پشت او ، آتشدان بود و مى گفت : به من ، آب بدهيد . تشنگى ، مَرا كُشت !
كاسه بزرگى برايش مى آوردند كه در آن ، شربت يا آب و شير بود و اگر پنج تن از آن مى نوشيدند ، سيراب مى شدند ؛ ولى او مى نوشيد و دوباره مى گفت : به من ، آب بدهيد . تشنگى ، مرا كُشت !
سرانجام، شكمش [ به سبب بسيار نوشيدن آب ] ، مانند شكم شتر ، شكافته شد .