۱۹۰۴.مطالب السَّؤول :آن گاه حسين عليه السلام ، دشمن را به نبرد تن به تن ، فرا خواند و همه آنانى را كه به جنگش مى آمدند ، حتّى بزرگان آنها را ، از ميان برداشت تا آن جا كه تعداد فراوانى از آنها را كُشت ... . او مانند شيرِ شَرزه بود و به كسى حمله نمى بُرد ، جز آن كه با ضربه شمشيرش ، او را به خاك مى افكند .
۱۹۰۵.الفتوح :آن گاه ، حسين عليه السلام [دشمن را] به نبرد تن به تن ، فرا خواند و همه قهرمانانى را كه به جنگ او مى آمدند ، مى كُشت تا آن كه تعداد فراوانى را از آنها كُشت .
شمر بن ذى الجوشن ـ كه خدا لعنتش كند ـ ، پيشاپيش دسته بزرگى ، جلو آمد . حسين عليه السلام با همه آنها جنگيد و آنها نيز با او جنگيدند ... آن گاه حسين عليه السلام ، مانند شير شرزه به آنها حمله بُرد و در پىِ كسى نمى رفت ، جز آن كه او را با ضربه شمشيرش به زمين مى انداخت . تيرها از هر سو به طرف او مى آمدند و به گلو و سينه او مى خوردند ، و او مى فرمود : «اى امّت بدكار ! پس از محمّد ، چه بد كرديد در حقّ امّت و خاندانش . هان ! شما پس از من ، ديگر از كشتن هيچ بنده اى از بندگان خدا ، هراس نخواهيد داشت ؛ بلكه چون مرا كُشتيد ، كشتن هر كس ديگرى بر شما گران نخواهد بود و ـ به خدا سوگند ـ ، اميد مى برم كه خدا ، مرا با خوارى شما ، گرامى بدارد و انتقام مرا از شما به گونه اى كه نمى دانيد ، بگيرد» .
حُصَين بن نُمَير سَكونى ، بر حسين عليه السلام بانگ زد : اى پسر فاطمه ! خدا، چگونه انتقام تو را از ما مى گيرد ؟
حسين عليه السلام فرمود : «ميانتان ، ترس و درگيرى مى اندازد و خونتان را [ به دست خودتان ]مى ريزد و آن گاه ، عذاب را بر شما سرازير مى كند» .