۱۸۹۸.مثير الأحزانـ به نقل از حُمَيد بن مسلم ـ: هنگامى كه حسين عليه السلام ديد كه از خاندان و يارانش ، جز اندكى باقى نمانده است ، برخاست و ندا داد : «آيا كسى مدافع حرم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هست ؟ آيا يكتاپرستى هست ؟ آيا فريادرسى هست ؟ آيا ياورى هست ؟» .
مردم با صداى بلند ، گريه كردند .
۱۸۹۹.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى :آن گاه حسين عليه السلام ، به چپ و راستش نگريست و هيچ مردى را نديد . على بن الحسين ، زين العابدين عليه السلام ـ كه سنّش از على [ اكبر ] شهيد ، كمتر و بيمار بود و نسل خاندان محمّد عليهم السلام از طريق او استمرار يافت ـ ، بيرون آمد ؛ ولى نمى توانست شمشيرش را حمل كند و اُمّ كلثوم ، پشت سرِ او فرياد مى زد : اى پسر عزيزم ! باز گرد .
على گفت : اى عمّه ! بگذار پيش روىِ فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بجنگم .
حسين عليه السلام فرمود : «اى امّ كلثوم ! او را بگير و باز گردان تا زمين ، از فرزندان خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ، تهى نمانَد» .
۹ / ۶
نبرد انفرادى امام عليه السلام با دشمنانش
۱۹۰۰.الإرشاد :هنگامى كه جز سه تن از ياران حسين عليه السلام باقى نماندند ، امام عليه السلام به دشمن ، حمله بُرد و آنان را از خود ، دور مى كرد و آن سه تن ، از او حفاظت مى كردند تا آن كه آنان نيز كشته شدند . امام عليه السلام كه از زخم هاى تن و سرش ، سنگين شده و تنها مانده بود ، آنان را با شمشير مى زد و آنها ، از چپ و راستِ او مى گريختند .
حُمَيد بن مسلم مى گويد : به خدا سوگند ، آن وقت شكست خورده اى را نديده بودم كه فرزندان و خاندان و يارانش كشته شده باشند ، امّا اين گونه استوار و پُردل و جسور مانده باشد . پيادگان ، بر او يورش مى بُردند و او هم بر آنان ، يورش مى بُرد و از چپ و راستِ او ، مانند فرار بُزها به هنگام حمله گرگ ، از هم شكافته مى شدند .