دو نكته
۱ . در كتاب الهداية الكبرى ، نوشته حسين بن حَمْدان خَصيبى ، ۱ از امام زين
العابدين عليه السلام در شرح وقايع شب عاشورا ، گزارش شده است :
قاسم گفت : عموجان! آيا من كشته مى شوم؟ حسين عليه السلام با او مهربانى كرد و فرمود : «اى برادرزاده ! مرگ در نظرت چگونه است؟» . گفت : عموجان! شيرين تر از عسل . فرمود : «آرى . به خدا سوگند ، شيرين تر است ...» .
گفتنى است كه مشابه اين مطلب ، در كتاب مدينة المَعاجز نيز آمده كه ما به دليل معتبر نبودن منبع گزارش ، آن را در متن نياورديم . همچنين ، در باره عروسى قاسم(!) و مصائب او ، مطالبى در روضة الشهدا و المنتخب طُرَيحى و برخى كتاب هاى ديگر آمده است كه صحيح و قابل استناد نيستند . ۲
۲ . آيا قاسم ، زيرِ دست و پاى اسب ها مانده است ؟
در چگونگى به شهادت رسيدن قاسم ، آمده است :
قاسم ، پس از ضربت خوردن و فرو افتادن [از اسب] ، عمويش را صدا زد و حسين عليه السلام به سرعت ، خود را به او رسانْد و كشنده قاسم را با شمشير ، هدف قرار داد و دستش را قطع كرد . لشكر دشمن هم براى نجات آن فرد ، هجوم آوردند .
بر اساس كتب مقاتل كهن و مشهور ، در اين هجوم ، به شهادت رساننده قاسم ، زير دست و پاى لشكر قرار گرفت و هلاك شد ؛ امّا در برخى كتب متأخّر و به تبع آن ، در افواه ، مطرح شده كه قاسم ، زيرِ دست و پاى لشكريان ، كشته شد . به نظر مى رسد منشأ اين اشتباه ، بحار الأنوار باشد و پس از آن ، به كتاب هايى چون : ناسخ التواريخ ، مخزن البكاء ، مهيّج الأحزان و أسرار الشهادات ، راه يافته است . در متن بحار الأنوار ، آمده است :
سپاه كوفه ، هجوم بردند تا عمرو (كشنده قاسم) را از دست حسين عليه السلام نجات
دهند . پس اسب ها با سينه هايشان به سوى او تاختند و با سم هايشان ، او را زخمى و پايمال كردند و آن نوجوان ، كشته شد . هنگامى كه غبار جنگ ، فرو نشست ، ناگهان ديدند كه حسين عليه السلام بر سرِ آن جوان ، ايستاده و او در حال دست و پا زدن است .
اينك به پانوشتى كه محقّق محترم بحار الأنوار ، براى جمله «حتّى مات الغلام (تا آن كه آن جوان ، كشته شد)» آورده ، بنگريد :
كلمه «غلام» در اين عبارت ، گذاشته (افزوده) شده است و ظاهرا از سرِ غفلت بوده است و اين ، مخالف با نسخه مقاتل الطالبيّين ، الإرشاد و المناقب ابن شهرآشوب است و با كلمات خود كتاب (بحار الأنوار) هم سازگار نيست ؛ چون پس از آن مى گويد : «و آن جوان ، دست و پا مى زد» ؛ يعنى در حال جان دادن بود و هنوز شهيد نشده بود ؛ بخصوص با خطاب امام حسين عليه السلام به او كه فرموده : «به خدا سوگند ، اين ، بر عمويت بسيار گران است... !» . پس آن كه زيرِ دست و پاى اسب ها مُرده ، دشمن خدا ، عمرو بن سعد بن نُفَيل اَزْدى بوده ـ كه از رحمت خدا دور باشد ـ ؛ ولى عبارت مصنّف رحمه اللهاين معنا را القا مى كند كه آن جوان ، قاسم بن حسن بوده است ؛ امّا در نسخه مقاتل الطالبيّين آمده : «عمرو را با شمشير زد و او ، مچ دستش را در برابر آن گرفت ، كه آن را از مِرفَق بُريد و كَنْد . لشكر عمر بن سعد ، هجوم آوردند تا او را از دست حسين عليه السلام بِرَهانند . زمانى كه لشكر ، هجوم آوردند ، سينه اسبان ، او را هدف قرار دادند و زير پا و سُم اسب ها انداختند و نتوانست فرار كند تا مُرد . لعنت و خوارى خدا بر او باد! زمانى كه غبار نبرد ، فرو نشست ، ديدند كه حسين عليه السلام بر بالاى سر نوجوان ، ايستاده و او ، در حال دست و پا زدن است و حسين عليه السلام مى گويد : ...» تا پايان روايت .
پس به دست مى آيد كه كلمه «غلام» در نسخه مصنِّف (مرحوم مجلسى)، تصحيف كلمه «لعنه اللّه » است كه «لع» نوشته مى شود .
آنچه در منابع قابل استناد در باره شهادت قاسم گزارش شده ، در پى مى آيد :