۵ / ۴
اسلام آوردن رهبر يهوديان
۲۲۵۶.الخرائج و الجرائحـ به نقل از سليمان بن مهران اَعمَش ، از مردى ـ: بزرگِ يهوديان ، بر يزيد در آمد و گفت : اين سر ، چيست؟
گفت : سرِ يك شورشى است .
گفت : او كيست؟
گفت : حسين است .
گفت : پسر چه كسى؟
گفت : پسر على .
گفت : مادرش كيست؟
گفت : فاطمه .
گفت : فاطمه كيست؟
گفت : دختر محمّد .
گفت : همان پيامبرتان؟!
گفت : آرى .
گفت : خدا ، خيرتان ندهد ! ديروز ، پيامبرتان بوده و امروز ، پسر دخترش را مى كشيد؟! واى بر تو ! ميان من و داوودِ پيامبر ، هفتاد و اندى واسطه است ؛ امّا يهوديان ، چون مرا مى بينند ، تا كمر ، جلويم خم مى شوند . سپس به سوى تَشت رفت و سر را بوسيد و [به آن]گفت : گواهى مى دهم كه جز خداوند ، خدايى نيست وجدّت محمّد ، پيامبر خداست .
آن گاه ، بيرون رفت . يزيد [وقتى چنين ديد ،] به كشتنش فرمان داد .