۲۲۳۴.الثِّقات ، ابن حبّان :حسين بن على عليه السلام ، مويش را سياه رنگ مى كرد و در باره مكان قرار گرفتن سرش اختلاف است . برخى از آنان ، چنين ادّعا مى كنند كه سرش بر سر ستونى در مسجد جامع دمشق ، سمت راست قبله نصب شده است و من ، آن ستون را ديده ام . برخى از آنان ، ادّعا كرده اند كه سرش را در برج و باروى سوم ديوارهاى كنار دروازه فَراديس در دمشق ، قرار دادند . برخى نيز ادّعا كرده اند كه سر را در قبر معاويه نهادند ؛ زيرا يزيد ، سر را در قبر پدرش به خاك سپرد و گفت : «پس از مرگش ، از او نگهدارى مى كنم» ؛ امّا بدن حسين عليه السلام در كربلاست .
۴ / ۱۲ ـ ۴
مدينه
۲۲۳۵.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) :يزيد ، سر حسين عليه السلام را به سوى عمرو بن سعيد بن عاص فرستاد . او در آن زمان ، كارگزار وى در مدينه بود و گفت : دوست داشتم كه آن را براى من نمى فرستاد .
مروان گفت : ساكت شو !
سپس سر را گرفت و آن را جلوى خود نهاد و سرِ بينى اش را گرفت و گفت :
بَه! چه خوش است خُنَكاى تو در دستانمو سرخىِ [خونِ جارى شده بر]گونه هايت !
گويى [گونه هايت]در جامه زعفرانى غنوده اند .
به خدا سوگند ، گويى به روزگار عثمان مى نگرم و عمرو بن سعيد ، فرياد خانه هاى هاشميان را شنيد و گفت :
زنانِ قبيله بنى زياد ، ناله اى كردند ،به سانِ ناله زنان ما ، فرداى روز اَرنَب .
شعر ، از آنِ عمرو بن مَعدى كَرِب در جنگ ميان بنى زُبَيد و بنى حارث بن كعب [، معروف به جنگ اَرنَب]است [كه بنى زُبَيد بر بنى زياد ، پيروز شدند و انتقام شكست قبلى خود را گرفتند].
سپس عمرو بن سعيد ، بر منبر رفت و براى مردم ، خطبه خواند و سپس از حسين عليه السلام و كارش ياد كرد و گفت : به خدا سوگند ، دوست داشتم كه سرش در پيكرش و روحش در بدنش بود . به ما ناسزا مى گفت و ما او را مدح مى گفتيم . او از ما مى بُريد و ما به او مى پيوستيم ، همان گونه كه عادت ما و او ، اين بود .
ابن ابى حُبَيش (از قبيله بنى اسد بن عبد العُزّى بن قُصَى) برخاست و گفت : هان كه اگر فاطمه زنده بود ، آنچه مى ديد ، غمگينش مى كرد !
عمرو گفت : ساكت شو ، لال نشوى ! آيا فاطمه با من بستيزد ، در حالى كه من با دشمنش جنگيده ام و به خاكش افكنده ام؟ به خدا سوگند ، او (حسين) ، پسر ماست و مادرش ، دختر ما . آرى . به خدا سوگند ، اگر فاطمه زنده بود ، كشته شدن حسين ، او را غمگين مى كرد ؛ امّا آن را كه وى را به دفاع از خود كشته است ، سرزنش نمى كرد!
ابن ابى حُبَيش گفت : او پسر فاطمه است و فاطمه ، دختر خديجه دختر خُوَيلِد بن اسد بن عبد العزّى است .
آن گاه عمرو بن سعيد ، فرمان داد تا سر حسين عليه السلام را كفن كنند و در بقيع ، نزد قبر مادرش به خاك بسپارند .