۲۲۲۹.تهذيب التهذيبـ به نقل از حمزة بن يزيد ـ: زن عاقلى از عاقل ترين زن ها ، به نام رَيّا را ديدم كه دايه يزيد بن معاويه بود و مى گويند صد سال ، عمر كرد . او گفت : مردى نزد يزيد آمد و گفت : اى حكمران مؤمنان ! مژده بده كه خدا ، تو را بر حسين ، چيره كرده و كشته شده و سرش را برايت آورده اند و در تشتى نهاده شده است !
يزيد به غلام [خود]، فرمان داد آن را بنمايد و هنگامى كه آن را ديد ، چهره خود را پوشانْد ، گويى بويى از آن شنيد .
آن سر ، در اسلحه خانه ماند تا سليمان ، خليفه شد . او به دنبال سر فرستاد و آن را آوردند . استخوانى از آن ، مانده بود . آن را خوش بو و كفن و دفن كرد و هنگامى كه سياه جامگان [به شام]رسيدند ، از جاى سر پرسيدند و نبشِ قبر كردند و آن را برداشتند و خدا بهتر مى داند كه با آن ، چه كردند .
۲۲۳۰.البداية و النهاية :ابن عساكر ، در كتاب تاريخش (تاريخ مدينة دمشق) در شرح حال رَيّا ، دايه يزيد بن معاويه ، به نقل از وى آورده است : يزيد، هنگامى كه سر حسين عليه السلام پيشِ روى وى نهاده شد ، به شعر ابن زِبَعرى تمثّل جست كه سروده است :
كاش پدرانم در بدر ، اكنون شاهد بودندو بى تابى خزرج را از ضربه نيزه مى ديدند !
ابن عساكر ، در ادامه مى گويد : سپس آن را سه روز در دمشق ، نصب كرد و آن گاه در اسلحه خانه نهاد تا آن كه به روزگار سليمان بن عبد الملك ، آن را برايش آوردند . استخوانى سفيد ، از آن مانده بود . [سليمان ،]آن را كفن كرد و خوش بو نمود و بر آن نماز خواند و در قبرستان مسلمانان به خاك سپرد ؛ امّا هنگامى كه سياه جامگان (يعنى هواداران عبّاسيان) [به شام]آمدند ، نبشِ قبر كردند و آن را با خود بردند .
ابن عساكر مى گويد : اين زن ، پس از دولت اُمَويان هم باقى ماند و از صد سالگى گذشت ، و البته خدا ، داناتر است !