۲۴۰۸.الأمالى ، صدوقـ به نقل از فاطمه دختر على عليه السلام ـ: يزيد ـ كه خدا لعنتش كند ـ فرمان داد زنان حسين عليه السلام را نيز با على بن الحسين عليه السلام در زندان ، حبس كنند ؛ زندانى كه نه آنان را از گرما نگاه مى داشت و نه از سرما ، تا جايى كه صورت هايشان پوست انداخت .
۲۴۰۹.مثير الأحزان :زنان ، در مدّت اقامتشان در دمشق ، با اندوه و ناله بر حسين عليه السلام نوحه مى خواندند و با آوا و صداى بلند ، بر او مى گريستند . مصيبت اسيران ، بس سنگين شد و اندوه زخمِ فرزندْ از دست دادگان ، بالا گرفت .
آنان را در خانه هايى جاى دادند كه نه از گرما و نه از سرما ، نگاهشان نمى داشت ، تا آن جا كه بدن هايشان پوست انداخت و پوستشان چرك كرد ؛ آنانى كه [پيش تر ]در پسِ پرده و زيرِ سايه بودند . صبر ، از كف رفت و بى تابى ، خيمه زد و اندوه ، همدمشان شد .
۲۴۱۰.شرح الأخبار :گفته شده است كه [يزيد] ... آنان را در مكانى جاى داد كه نه از سرما و نه از گرما ، نگاهشان نمى داشت و يك ماه و نيم در آن جا ماندند ، تا آن كه صورت هايشان از حرارت آفتاب ، پوست انداخت و پس از آن بود كه [يزيد، ]آنان را آزاد كرد .
۷ / ۱۷
احتجاج زنان يزيد با او
۲۴۱۱.تاريخ الطبرىـ به نقل از قاسم بن بُخَيت ـ: [ اسيران ] بر يزيد ، وارد شدند و سر [حسين عليه السلام ] را پيشِ روى او گذاشتند و ماجرا را بازگو كردند .
خبر ماجرا پيچيد و به هند ، دختر عبد اللّه بن عامر بن كُرَيز ـ كه همسر يزيد بن معاويه بود ـ رسيد . او خود را پوشانْد و بيرون آمد و گفت : اى امير مؤمنان ! آيا اين ، سرِ حسين ، پسر فاطمه دختر پيامبر خداست؟
گفت : آرى . بر او گريه كن و بر فرزند دختر پيامبر خدا و مرد پاكيزه قريش ، جامه ماتم به تن كن . ابن زياد ، در رويارويى با او ، عجله كرد و او را كُشت . خدا ، او را بكُشد !