333
دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد هشتم

۷ / ۱۴

سخنرانى امام زين العابدين عليه السّلام در مسجد دمشق

۲۴۰۰.مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى :روايت شده كه يزيد ، فرمان داد منبر و سخنران ، حاضر كنند تا از حسين و پدرش على ، به بدى ياد كند . سخنران ، از منبر بالا رفت و پس از حمد و ثناى خداوند ، نكوهش و ناسزاى فراوانى نثار على عليه السلام و حسين عليه السلام كرد و در ستايش معاويه و يزيد ، زياده روى كرد .
على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام بر او بانگ زد و فرمود : «واى بر تو ، اى سخنران ! خشنودىِ آفريده را با خشم آفريدگار خريدى ! جايگاهت را از آتش [دوزخ] بر گير» .
سپس فرمود : «اى يزيد ! اجازه بده تا از اين چوب ها ، بالا بروم و سخنانى بگويم كه رضايت خدا را فراهم آورد و براى اهل مجلس ، اجر و ثوابْ داشته باشد» ؛ امّا يزيد نپذيرفت .
مردم گفتند : اى امير مؤمنان ! به او اجازه بده تا بالا برود . شايد از او چيزى بشنويم [و استفاده اى ببريم] .
يزيد به آنان گفت : اگر اين از منبر بالا برود ، جز با رسوا كردن من و خاندان ابو سفيان ، پايين نمى آيد .
گفتند : در اين اندازه ها نيست و نمى تواند چنين كند .
گفت : او از خاندانى است كه علم را [از كودكى] به آنان خورانده اند .
آن قدر به يزيد گفتند تا اجازه بالا رفتن را به ايشان داد .
على بن الحسين عليه السلام از منبر بالا رفت و پس از حمد و ثناى خداوند ، خطبه اى خواند كه چشم ها را گريانْد و دل ها را بيمناك كرد و از جمله گفت : «اى مردم ! به ما شش چيز ، داده شده و با هفت چيز ، برتر گشته ايم . دانش و بردبارى و بزرگوارى و شيوايى گفتار و شجاعت و محبّت در دل هاى مؤمنان ، به ما داده شده است و با هفت چيز ، برترى داريم : پيامبرِ برگزيده ، محمّد صلى الله عليه و آله ، از ماست . [علىِ] صدّيق ، از ماست . [جعفرِ] طيّار ، از ماست . شيرِ خدا و پيامبر (حمزه) ، از ماست . سَرور زنان جهان ، فاطمه بتول ، از ماست . دو سِبط اين امّت و دو سَرور جوانان بهشت ، از مايند .
هر كس مرا مى شناسد ، كه مى شناسد و هر كس مرا نمى شناسد ، او را از حَسَب و نَسَبم باخبر مى كنم : من ، پسر مكّه و مِنا هستم . من ، فرزند زمزم و صفا هستم . من ، پسر كسى هستم كه زكات را [پيچيده ]در گوشه عبا [براى بينوايان] بُرد . من ، پسر بهترين عباپوش و رَدااندازم . من ، پسر بهترين كفش پوش و پابرهنه ام . من ، پسر بهترين طواف و سعى كننده ام . من ، پسر بهترين حج گزار و لبّيك گويم .
من ، پسر كسى هستم كه [در شب معراج] بر بُراق ۱ به آسمانْ بُرده شد . من ، پسر كسى هستم كه او را شبانه از مسجد الحرام تا مسجد الأقصى سير دادند ـ و پاك است آن كه سير داد ـ . من ، پسر كسى هستم كه جبرئيل ، او را تا سِدرةُ المنتهى (آخرين درخت سِدر ، در آسمان هفتم) بُرد . من ، پسر كسى هستم كه به پروردگارش نزديك و نزديك تر شد ، تا آن جا كه به اندازه فاصله دو سرِ كمان يا كمتر ، نزديك او شد .
من ، پسر كسى هستم كه با فرشتگان آسمان ، نماز خوانْد . من ، پسر كسى هستم كه خداوندِ جليل ، وحى را بر او فرود آورد . من ، پسر محمّد مصطفايم . من ، پسر على مرتضايم . من ، پسر كسى هستم كه بر بينىِ مردم زد تا بگويند : خدايى جز خداوند يگانه نيست . من ، پسر كسى هستم كه پيشِ روى پيامبر خدا ، با دو شمشير و دو نيزه جنگيد ، دو هجرت كرد و دو بيعت نمود ، به دو قبله نماز گزارد و در بدر و حُنَين جنگيد و به اندازه پلك زدنى هم به خدا كافر نشد . من ، پسر صالحِ مؤمنان ، وارث پيامبرانِ ، در هم كوبنده ملحدان ، آقاى مسلمانان ، نور مجاهدان ، زيور عابدان ، تاج سرِ گريه كنندگان ، شكيباترينِ شكيبايان و برترين قيام كننده آل ياسين و فرستاده پروردگار جهانيانم .
من ، پسر كسى هستم كه با جبرئيل ، تأييد و با ميكائيل ، يارى شده است . من ، پسر حمايتگر از حرم مسلمانان هستم ؛ همان قاتل پيمان شكنان (ناكثين) و ستمكاران (قاسطين) و بيرون رفتگان از دين (مارِقين) ، و جهاد كننده با دشمنان ناصبى اش ، و باافتخارترين فرد در ميان همه افراد قريش ، و نخستين مؤمنى كه دعوت خداوند به ايمان را پاسخ داد و پذيرفت ، و پيشتاز سابقه داران [در اسلام] ، و در هم كوبنده متجاوزان ، و هلاك كننده مشركان ، و تيرى از تيرهاى خدا بر منافقان ، و زبان حكمت عابدان ، و ياور دين خدا ، و متولّى كار خدا ، و بوستان حكمت خدا ، و نهانگاه علم خدا ، و بزرگوار و بخشنده ، و مِهتر و پاك از سرزمين اَبطَح و راضى و پسنديده شده ، جسور و دلير ، شكيبا و روزه دار ، مهذّب و بر پا دارنده ، شجاع و نيكوكار ، شكننده پشت [دشمن] ، و پراكنده كننده دسته ها[ى حمله ور] ، داراى دلى محكم تر از همه،تيزتك تر ، و زبان آورتر ، و از همه مصمّم تر ، و از همه سركش تر [در برابر دشمن] ، شيرى دلاور و بارانى انبوه ، و [كسى كه] در جنگ ها ، هنگامى كه نيزه ها جلو مى آمدند و عنان اسب ها نزديك مى شدند ، آنها را مانند سنگ آسياب ، خُرد مى كرد و به سان باد كه ساقه خشكيده را مى پراكَنَد ، آنها را مى پراكَنْد ، شير حجاز و صاحب اعجاز ، قهرمان عراق و امام به تصريح و استحقاق ، مكّى مدنى ، ابطحى تَهامى ، خَيفى عَقَبى ، ۲ بدرى اُحُدى ، شجرى ۳ مهاجر ، سَرور عرب ، شير نبرد ، وارث هر دو مَشعَر ، پدر دو سِبط پيمبَر : حسن و حسين ، آشكاركننده شگفتى ها ، پراكنده كننده گروه ها[ى دشمن] ، شهابْ سنگ بُرّان ، نور جانشين ، شير چيره خدا ، مطلوب هر جوينده و پيروز بر هر پيروزمند ، و اوست جدّم على بن ابى طالب .
من ، پسر فاطمه زهرايم . من ، پسر سَرور زنانم . من ، پسر بتول پاكم . من ، پسر پاره تن پيامبرم» .
و پيوسته مى فرمود من چه كسى هستم و چه كسى هستم تا صداى مردم به گريه و ناله بلند شد و يزيد ترسيد كه فتنه به پا شود . از اين رو ، به مؤذّنْ دستور داد كه اذان بگويد و [اين گونه ، ]سخن على بن الحسين عليه السلام را قطع كرد و ايشان ، ساكت شد .
هنگامى كه مؤذّن گفت : «اللّه أكبر» ، على بن الحسين عليه السلام فرمود : «بزرگى را بزرگ شمردى كه با ديگران ، سنجيده نمى شود و با حواس ، دريافت نمى شود . هيچ چيز ، از خداوند ، بزرگ تر نيست» .
هنگامى كه مؤذّن گفت : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » ، على بن الحسين عليه السلام فرمود : «مو و پوست و گوشت و خون و استخوان و مغز استخوانم ، به آن ، گواهى مى دهد» .
هنگامى كه مؤذّن گفت : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، على [بن الحسين] عليه السلام از بالاى منبر به سوى يزيد ، رو كرد و فرمود : «اى يزيد! اين محمّد ، جدّ من است يا تو؟ اگر ادّعا كنى كه جدّ توست ، دروغ گفته اى ، و اگر بگويى جدّ من است ، پس چرا خاندانش را كُشتى؟!» .
راوى گفت : مؤذّن ، اذان و اقامه را به پايان برد و يزيد ، جلو رفت و نماز ظهر را خواند .

1. مَركبى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در شب معراج، بر آن، سوار گرديد و به خاطر رنگ روشن و درخشندگى بسيار ، «براق» ناميده شده ، و گفته شده به خاطر سرعت زياد، به برق تشبيه شده است .

2. عَقَبى ، يعنى منسوب به عقبه مِنا و اشاره است به نخستين پيمان بيعت در اسلام كه در آن جا واقع شد .

3. شجرى ، به بيعت كنندگان با پيامبر صلى الله عليه و آله در زير درخت، در جريان «صلح حديبيّه» ، اشاره دارد .


دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد هشتم
332

۷ / ۱۴

خُطبَةُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهما السّلام في مَسجِدِ دِمَشقَ

۲۴۰۰.مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي :رُوِيَ أنَّ يَزيدَ أمَرَ بِمِنبَرٍ وخَطيبٍ ، لِيَذكُرَ لِلنّاسِ مَساوِئَ لِلحُسَينِ وأبيهِ عَلِيٍّ عليهماالسلام ، فَصَعِدَ الخَطيبُ المِنبَرَ ، فَحَمِدَ اللّه َ وأثنى عَلَيهِ ، وأكثَرَ الوَقيعَةَ في عَلِيٍّ وَالحُسَينِ ، وأطنَبَ في تَقريظِ ۱ مُعاوِيَةَ ويَزيدَ .
فَصاحَ بِهِ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : وَيلَكَ أيُّهَا الخاطِبُ ! اشتَرَيتَ رِضَا المَخلوقِ بِسَخَطِ الخالِقِ ؟ فَتَبَوَّأ مَقعَدَكَ مِنَ النّارِ .
ثُمَّ قالَ : يا يَزيدُ ائذَن لي حَتّى أصعَدَ هذِهِ الأَعوادَ ، فَأَتَكَلَّمَ بِكَلِماتٍ فيهِنَّ للّه ِِ رِضاً ، ولِهؤُلاءِ الجالِسينَ أجرٌ وثَوابٌ . فَأَبى يَزيدُ .
فَقالَ النّاسُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، ائذَن لَهُ لِيَصعَدَ ، فَلَعَلَّنا نَسمَعُ مِنهُ شَيئا ، فَقالَ لَهُم : إن صَعِدَ المِنبَرَ هذا لَم يَنزِل إلّا بِفَضيحَتي وفَضيحَةِ آلِ أبي سُفيانَ ، فَقالوا : وما قَدرُ ما يُحسِنُ هذا ؟ فَقالَ : إنَّهُ مِن أهلِ بَيتٍ قَد زُقُّوا العِلمَ زَقّا . ولَم يَزالوا بِهِ حَتّى أذِنَ لَهُ بِالصُّعودِ .
فَصَعِدَ المِنبَرَ ، فَحَمِدَ اللّه َ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ خَطَبَ خُطبَةً أبكى مِنهَا العُيونَ ؛ وأوجَلَ مِنهَا القُلوبَ ، فَقالَ فيها :
أيُّهَا النّاسُ ، اُعطينا سِتّا ، وفُضِّلنا بِسَبعٍ : اُعطينَا العِلمَ ، وَالحِلمَ ، وَالسَّماحَةَ ، وَالفَصاحَةَ ، وَالشَّجاعَةَ ، وَالمَحَبَّةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ . وفُضِّلنا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ المُختارَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله ، ومِنَّا الصِّدّيقُ ، ومِنَّا الطَّيّارُ ، ومِنَّا أسَدُ اللّه ِ وأسَدُ الرَّسولِ ، ومِنّا سَيِّدَةُ نِساءِ العالَمينَ فاطِمَةُ البَتولُ ، ومِنّا سِبطا هذِهِ الاُمَّةِ ، وسَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ؛ فَمَن عَرَفَني فَقَد عَرَفَني ، ومَن لَم يَعرِفني أنبَأتُهُ بِحَسَبي ونَسَبي ، أنَا ابنُ مَكَّةَ ومِنىً، أنَا ابنُ زَمزَمَ وَالصَّفا ، أنَا ابنُ مَن حَمَلَ الزَّكاةَ بِأَطرافِ الرِّدا ، أنَا ابنُ خَيرِ مَنِ ائتَزَرَ وَارتَدى ، أنَا ابنُ خَيرِ مَنِ انتَعَلَ وَاحتَفى ، أنَا ابنُ خَيرِ مَن طافَ وَسعى ، أنَا ابنُ خَيرِ مَن حَجَّ ولَبّى ، أنَا ابنُ مَن حُمِلَ عَلَى البُراقِ ۲ فِي الهَوا ، أنَا ابنُ مَن اُسرِيَ بِهِ مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إلَى المَسجِدِ الأَقصى ، فَسُبحانَ مَن أسرى ، أنَا ابنُ مَن بَلَغَ بِهِ جَبرائيلُ إلى سِدرَةِ المُنتَهى ، أنَا ابنُ مَن دَنى فَتَدَلّى فَكانَ مِن رَبِّهِ قابَ قَوسَينِ أو أدنى ، أنَا ابنُ مَن صَلّى بِمَلائِكَةِ السَّما ، أنَا ابنُ مَن أوحى لَهُ الجَليلُ ما أوحى ، أنَا ابنُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى ، أنَا ابنُ عَلِيٍّ المُرتَضى ، أنَا ابنُ مَن ضَرَبَ خَراطيمَ الخَلقِ حَتّى قالوا : لا إلهَ إلَا اللّه ُ .
أنَا ابنُ مَن ضَرَبَ بَينَ يَدَي رَسولِ اللّه ِ بِسَيفَينِ ، وطَعَنَ بِرُمحَينِ ، وهاجَرَ الهِجرَتَينِ ، وبايَعَ البَيعَتَينِ ، وصَلَّى القِبلَتَينِ ، وقاتَلَ بِبَدرٍ وحُنَينٍ ، ولَم يَكفُر بِاللّه ِ طَرفَةَ عَينٍ ، أَنا ابنُ صالِحِ المُؤمِنينَ ، ووارِثِ النَّبِيّينَ ، وقامِعِ المُلحِدينَ ، ويَعسوبِ المُسلِمينَ ، ونورِ المُجاهِدينَ ، وزَينِ العابِدينَ ، وتاجِ البَكّائينَ ، وأصبَرِ الصّابِرينَ ، وأفضَلِ القائِمينَ مِن آلِ ياسينَ ، ورَسولِ رَبِّ العالَمينَ .
أنَا ابنُ المُؤَيَّدِ بِجَبرائيلَ ، المَنصورِ بِميكائيلَ ، أنَا ابنُ المُحامي عَن حَرَمِ المُسلِمينَ ، وقاتِلِ النّاكِثينَ وَالقاسِطينَ وَالمارِقينَ ، وَالمُجاهِدِ أعداءَهُ النّاصِبينَ ، وأفخَرِ مَن مَشى مِن قُرَيشٍ أجمَعينَ ، وأَوّلِ مَن أجابَ وَاستَجابَ للّه ِِ مِنَ المُؤمِنينَ ، وأقدَمِ السّابِقينَ ، وقاصِمِ المُعتَدينَ ، ومُبيرِ ۳ المُشرِكينَ ، وسَهمٍ مِن مَرامِي اللّه ِ عَلَى المُنافِقينَ ، ولِسانِ حِكمَةِ العابِدينَ ، ناصِرِ دينِ اللّه ِ ، ووَلِيِّ أمرِ اللّه ِ ، وبُستانِ حِكمَةِ اللّه ِ ، وعَيبَةِ ۴ عِلمِ اللّه ِ ، سَمِحٌ سَخِيٌّ ، بُهلولٌ ۵ زَكِيٌّ أبطَحِيٌّ رَضِيٌّ مَرضِيٌّ ، مِقدامٌ هُمامٌ ، لاصابِرٌ صَوّامٌ ، مُهَذَّبٌ قَوّامٌ ، شُجاعٌ قَمقامٌ ۶ ، قاطِعُ الأَصلابِ ، ومُفَرِّقُ الأَحزابِ ، أربَطُهُم جَنانا ، وأطبَقُهُم عِنانا ، وأجرَأَهُم لِسانا ، وأمضاهُم عَزيمَةً ، وأشَدُّهُم شَكيمَةً ، أسَدٌ باسِلٌ ، وغَيثٌ هاطِلٌ ، يَطحَنُهُم فِي الحُروبِ ـ إذَا ازدَلَفَتِ الأَسِنَّةُ ، وقَرُبَتِ الأَعِنَّةُ ـ طَحنَ الرَّحى ، ويَذرُوهُم ذَروَ الرّيحِ الهَشيمِ ، لَيثُ الحِجازِ ، وصاحِبُ الإِعجاز ، وكَبشُ العِراقِ ، الإِمامُ بِالنَّصِّ وَالاستِحقاقِ ، مَكِّيٌّ مَدَنِيٌّ ، أبطَحِيُّ تِهامِيٌّ ، خَيفِيٌّ عَقَبِيٌّ ، بَدرِيٌّ اُحُدِيٌّ ، شَجَرِيٌّ مُهاجِرِيٌّ ، مِنَ العَرَبِ سَيِّدُها ، ومِنَ الوَغى لَيثُها ، وارِثُ المَشعَرَينِ ، وأبُو السِّبطَينِ الحَسَنِ وَالحُسَينِ ، مَظهَرُ العَجائِبِ ، ومُفَرِّقُ الكَتائِبِ وَالشِّهابُ الثّاقِبُ ، وَالنّورُ العاقِبُ ، أسَدُ اللّه ِ الغالِبُ ، مَطلوبُ كُلِّ طالِبٍ ، غالِبُ كُلِّ غالِبٍ ؛ ذاكَ جَدّي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ .
أنَا ابنُ فاطِمَةَ الزَّهراءِ ، أنَا ابنُ سَيِّدَةِ النِّساءِ ، أنَا ابنُ الطُّهرِ البَتولِ ، أنَا ابنُ بضَعَةِ الرَّسولِ .
قالَ : ولَم يَزَل يَقولُ : أنَا أنَا ، حَتّى ضَجَّ النّاسُ بِالبُكاءِ وَالنَّحيبِ ، وخَشِيَ يَزيدُ أن تَكونَ فِتنَةٌ ، فَأَمَرَ المُؤَذِّنَ أن يُؤَذِّنَ ، فَقَطعَ عَلَيهِ الكَلامَ وسَكَتَ .
فَلَمّا قالَ المُؤَذِّنُ : «اللّه ُ أكبَرُ» قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : كَبَّرتَ كَبيرا لايُقاسُ ، ولا يُدرَكُ بِالحَواسِّ ، لا شَيءَ أكبَرُ مِنَ اللّه ِ .
فَلَمّا قالَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّه ُ» قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : شَهِدَ بِها شَعري وبَشَري ، ولَحمي ودَمي ، ومُخّي وعَظمي .
فَلَمّا قالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّه ِ» التَفَتَ عَلِيٌّ عليه السلام مِن أعلَى المِنبَرِ إلى يَزيدَ ، وقالَ : يا يَزيدُ! مُحَمَّدٌ هذا جَدّي أم جَدُّكَ ؟ فَإِن زَعَمتَ أنَّهُ جَدُّكَ فَقَد كَذَبتَ ، وإن قُلتَ إنَّهُ جَدّي فَلِمَ قَتَلتَ عِترَتَهُ ؟!
قالَ : وفَرَغَ المُؤَذِّنُ مِنَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ ، فَتَقَدَّمَ يَزيدُ وصَلّى صَلاةَ الظُّهرِ . ۷

1. التقريظ : المدح (النهاية : ج ۴ ص ۴۲ «قرظ») .

2. البُراق : هي الدابّة الّتي ركبها صلى الله عليه و آله ليلَةَ الإسراء ، سُمّي بذلك لنصوعِ لَونه وشِدّة بريقه . وقيل لسرعة حَركته شبَّهَهُ فيهما بالبَرق (النهاية : ج ۱ ص ۱۲۰ «برق») .

3. مُبِيرُ : مُهلِك (النهاية : ج ۱ ص ۱۶۱ «بور») .

4. عَيبَتي : أي خاصّتي وموضع سرّي (النهاية : ج ۳ ص ۳۲۷ «عيب») .

5. البُهلُولُ : السيّد الجامع لكلّ خير (القاموس المحيط : ج ۳ ص ۳۳۹ «بهل») .

6. القَمقَامُ : السيّد لكثرة خيره (الصحاح : ج ۵ ص ۲۰۱۵ «قمم») .

7. مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج ۲ ص ۶۹ ؛ بحار الأنوار : ج ۴۵ ص ۱۳۷ وراجع : الفتوح : ج ۲ ص ۱۳۲، المناقب لابن شهرآشوب : ج ۴ ص ۱۶۸، الحدائق الورديّة : ج ۱ ص ۱۲۷ .

  • نام منبع :
    دانشنامه امام حسين عليه السلام بر پايه قرآن و حديث - جلد هشتم
    سایر پدیدآورندگان :
    جمعی از پژوهشگران
    تعداد جلد :
    10
    ناشر :
    انتشارات دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    01/01/1388
    نوبت چاپ :
    اول
تعداد بازدید : 4022
صفحه از 436
پرینت  ارسال به