۲۳۹۵.الاحتجاجـ به نقل از پيرمردى راستگو از بزرگان بنى هاشم ـ: زينب عليهاالسلام بر پاى خود ايستاد و به مجلس ، اِشراف پيدا كرد و با اظهار كمالات محمّد صلى الله عليه و آله و اعلان اين كه : «ما بر رضاى خدا ، شكيب مى ورزيم و سكوتمان از بيم و ترس نيست» ، سخنْ آغاز كرد .
زينب عليهاالسلام دختر على عليه السلام ـ كه مادرش فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود ـ برخاست و گفت : «ستايش ، خداى جهانيان را و درود بر جدّم ، سَرور پيامبران! خداوند سبحان ، راست مى گويد كه : «سپس فرجام بدكاران ، اين شد كه آيات خدا را انكار نمودند و آنها را مسخره مى كردند» . اى يزيد ! آيا گمان بردى كه چون زمين را از همه سو بر ما گرفتى و آسمان را بر ما تنگ كردى و ما را در خوارىِ اسارت تو ، رديف كرده اند و به سوى تو مى كِشند و بر ما چيره گشته اى ، نشانه خوارىِ ما نزد خدا ، و كرامت و منّت نهادن خدا بر توست و اين ، از بزرگىِ ارزش تو و عظمت منزلت تو در نزد اوست؟! پس به دَماغت باد انداختى و به خود نگريستى و به غرور و سرمستى ، شانه هايت را تكان مى دهى و با تكبّر ، گام بر مى دارى ، هنگامى كه ديدى دنيا به كام توست و كارها به خواستِ تو مى چرخد و حكومتى كه از آنِ ماست ، مال تو شده و كسى ديگر هم طالب آن نيست؟!
اندكى بِايست و مهلت بده و سبُك سرى و جهالت نكن . آيا سخن خداى عزوجل را از ياد برده اى كه : « و كافران نپندارند كه مهلت ما به آنان ، برايشان نيكوست . ما به آنها ، تنها براى اين ، مهلت مى دهيم كه بر گناهان خود بيفزايند و براى آنان ، عذابى خوار كننده خواهد بود» .
اى فرزند آزادشدگان [ِ مكّه] ! آيا اين ، عدالت است كه زنان و كنيزانت را در پسِ پرده مى نهى و دختران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به اسارت مى بَرى ، پرده شان را دريده اى و صورت هايشان را آشكار نموده اى و دشمنان ، آنان را از اين شهر به آن شهر مى برند و مسافران ، آنان را مى نگرند و در جلوى چشم اهالىِ آبادى ها ، ظاهر مى شوند و نزديك و دور و حاضر و غايب و شريف و پست و فرودست و فرادست ، صورت هايشان را مى بينند ، [در حالى كه] كسى از مردانشان ، سرپرست آنها نيست و حمايتگرى ندارند ؟!
اين همه ، از سركشى تو در برابر خدا و انكارت نسبت به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است و نپذيرفتن آنچه از نزد خدا آورده است ، و اين ، از تو شگفت و كار عجيبى نيست . كجا به كسى اميد خير مى رود كه جگر شهيدان را با دهان، [گاز زده و] بيرون انداخته است و گوشتش از خون شهيدان ، روييده است ۱ و در برابر سَرور پيامبران ، پرچم جنگْ برافراشته و گروه ها را [در نبرد احزاب] گِرد آورده و شمشير جنگ ، بر كشيده و آنها را در روىِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جنبانده است ؛ او كه ميان عرب ، بيشترين انكار را در برابر خدا ورزيده و پيامبر را ناديده گرفته و بيشترين دشمنى را آشكار كرده و از سرِ كفر و طغيان ، بيشترين سركشى را در برابر پروردگار ، داشته است ؟
هان كه اينها ، ثمره خصلت هاى كفرآميز است و كينه اى كه از كشتگان نبرد بدر ، در سينه[ات] خلجان مى كند . پس آن كه به ديده نفرت و دشمنى و حقد و كينه به ما مى نگرد ، در دشمنى با ما كُندى نمى ورزد ، كفرش را به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آشكار مى كند و آن را بر زبان مى آورد و از سرِ سرمستى و شادى ، به كشتن فرزندان و اسير كردن ذرّيّه پيامبر صلى الله عليه و آله ، بدون احساس گناه و گران شمردن آن ، مى پردازد و بزرگانش را ندا مى دهد و مى گويد :
هِلهِله مى كشيدند و فرياد شادى سر مى دادندو مى گفتند : اى يزيد ! برقرار و سربلند باشى!
و در همان حال ، بر دندان هاى پيشينِ ابا عبد اللّه خم شده ، جايى را كه بوسه گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوده ، با سرِ چوب دستى اش مى كوبد و شادى در چهره اش برق مى زند .
به جانم سوگند ، با ريختن خون سَرور جوانان اهل بهشت و پسر بزرگ عرب و خورشيد خاندان عبد المطّلب ، زخم را شكافتى و آن را با سوزاندن و داغ نهادن ، از بيخ و بُن در آوردى . سپس بزرگانت را ندا دادى و با خون او به پيشينيان كافرت ، تقرّب جستى و آن گاه ، صدايت را بلند كردى و ـ به جانم سوگند ـ آنان را صدا زدى و اى كاش حاضر بودند ! به زودى ، تو به حضور آنان مى روى ، نه آن كه آنان به حضور تو بيايند و آن گاه كه به سوى خشم خدا و رو به رو شدن با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى روى ، دوست خواهى داشت كه همين دست راستت ـ كه با آن ، ادّعا[ى فتح] مى كنى ـ ، از آرنج ، فلج و قطع شده بود و دوست خواهى داشت كه مادرت ، تو را باردار نشده بود و پدرت ، تو را به دنيا نياورده بود .
خدايا ! حقّمان را بگير و از ستمكار بر ما ، انتقام بكِش و خشمت را بر كسى كه خونمان را ريخته و حريممان را شكسته و حاميانمان را كُشته و پرده مان را دريده ، فرود آر .
كارت را كردى ؛ ولى جز پوست خود را پاره نكردى و جز گوشت خود را نشكافتى و به زودى بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با كوله بار [گناهِ ريختن] خون فرزندانش و هتك حرمتش و ريختن خون خاندان و خانواده اش در مى آيى ، در جايى كه خداوند ، پراكندگى شان را به واسطه او گِرد مى آورَد و پريشانى شان را با او جمع مى كند و از ستمكار به ايشان ، انتقام مى گيرد و حقّشان را از دشمنانشان مى گيرد .
شادىِ كشتن آنان ، تو را از جاى ، بر نياوَرَد «و مپندار آنان كه در راه خدا كشته شده اند ، مُرده اند ؛ بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگار خود ، روزى مى خورند و از آنچه خدا به لطفش به آنان داده است ، شادمان اند» و سرپرستى و داورى خدا و طرفِ دعوا بودن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى تو و پشتيبانى جبرئيل عليه السلام [از او] ، تو را بس است و به زودى ، آن كه تو را در اين جايگاه نشانْد و بر گردن مسلمانانْ سوار كرد ، خواهد دانست كه ستمكاران ، بد جاى گزينى برگزيده اند و كدام يك از شما در جايگاهى بدتر و گم راه تر است .
كوچك شمردن جايگاهت و چيزى نشمردن سرزنش تو ، به توهّم كارگر افتادن آنها در تو نيست ، پس از آن كه چشمان مسلمانان را به آن (كشتن حسين عليه السلام ) ، اشكبار كردى و سينه هايشان را به گاه ياد آوردن آن ، سوزان نمودى ، و سنگ دل هستيد و جان هايى طغيانگر و پيكرهايى مملو از خشم خدا و لعنت پيامبر صلى الله عليه و آله داريد كه شيطان در آن ، آشيانه كرده و تخم گذاشته و جوجه كرده است و از نيروى شيطانى است كه مانند تويى مى رود و مى پَرد .
شگفت و بس شگفت از كشته شدن پرهيزگاران و فرزندانِ پيامبران و نسل اوصيا ، به دست آزاد شدگان خبيث و فرزندان زناكاران بدكار ! از دستانشان ، خون ما مى چكد و دهانشان ، از [ديدن] گوشت ما آب مى افتد . گرگ ها ، به آن پيكرهاى پاكِ [فتاده ]بر گوشه هاى بيابان ، دهان مى زنند و ماده كفتاران ، آنها را به خاك مى كِشند . اگر [امروز ، كشتن و اسارتِ] ما را غنيمت مى دانى ، به زودى ، غرامت سنگين اين كار را مى پردازى ، آن هنگام كه جز دستاورد پيشْ فرستاده ات را نمى يابى و خداوند ، به بندگان ، ستم نمى كند .
شِكوه به خدا و تكيه بر اوست و پناه و اميد نيز به هموست . پس حيله ات را به كار ببند و همه توانت را به كار گير . سوگند به خدايى كه ما را به وحى و قرآن و نبوّت و برگزيدن ، شرافت بخشيد ، به حدّ ما نمى توانى برسى و به جايگاه ما ، نائل نمى شوى و نمى توانى ياد ما را [از خاطرها] پاك كنى و ننگ جنايتت بر ما ، از [دامان] تو پاك نمى شود . آيا انديشه ات ، جز سستى و روزگارت ، جز روزهايى شمردنى و جمعت ، جز پريشانى خواهد بود ، در روزى كه منادى ندا مى دهد : «هان ! خدا ، ستمكار متجاوز را لعنت كند !» ؟!
ستايش ، ويژه خدايى است كه براى اوليايش سعادت را قرار داد و خواستش را براى برگزيدگانش به انتها رساند و آنان را به جايگاه رحمت و رأفت و رضايت و مغفرت خود بُرد و كسى جز تو ، به سبب [ستم كردن بر] آنان ، شقى نشد و كسى جز تو به آنان [چنين ]مبتلا نشد . از خدا مى خواهيم كه اجر آنان را كامل گرداند و ثواب و اندوخته شان را فراوان كند و از او مى خواهيم كه جانشين خوبى در غيابِ بزرگانمان باشد و بازگشتى زيبا نصيب ما كند كه او بخشنده و مهربان است .
يزيد ، در جواب زينب عليهاالسلام گفت :
چه صيحه خوبى ميان صيحه هاست !و چه زود ، مرگ بر نوحه گران ، آسان مى شود!