۲۳۸۶.الكامل فى التاريخ :[يزيد] فرمان داد تا على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را ـ كه در بند بود ـ ، وارد كنند . على [بن الحسين] عليه السلام فرمود : اگر پيامبر خدا عليه السلام ما را در بند مى ديد ، آن را از ما مى گشود» .
يزيد گفت : راست گفتى .
آن گاه ، فرمان داد تا غل و زنجيرش را بگشايند .
على [بن الحسين] عليه السلام فرمود : «اگر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ما را دور مى ديد ، دوست مى داشت كه نزديكمان كند» .
يزيد ، فرمان داد و ايشان را نزديك كردند . سپس به ايشان گفت : بس كن ، اى على بن الحسين ! پدرت ، كسى است كه پيوند با مرا بُريد و حقّم را ناديده گرفت و در فرمان روايى ، با من در افتاد و خدا هم با او آن كرد كه ديدى .
على [بن الحسين] عليه السلام گفت : « «مصيبتى در زمين [مانند زلزله] و يا در خودتان [مانند بيمارى] به شما نمى رسد ، جز آن كه پيش از اين كه ايجادش كنيم ، ثبت شده است و اين براى خدا ، آسان است ، تا بر آنچه از دستتان رفت ، اندوهگين نشويد و بر آنچه به شما داد ، سرمستى نكنيد ، و خداوند ، هيچ متكبّر فخرفروشى را دوست ندارد» » .
يزيد گفت : «و هر مصيبتى كه به شما رسيد ، دستاورد خودتان است» .
و ديگر هيچ نگفت .
۲۳۸۷.الإمامة و السياسةـ به نقل از محمّد بن [على بن] الحسين بن على (امام باقر) عليه السلام ـ: بر يزيد ، وارد شديم . ما دوازده پسرِ در غُل و زنجير بوديم و پيراهن هايى به تن داشتيم .
يزيد گفت : خودتان را فداى مردم عراق كرديد! من از شورش ابا عبد اللّه و قيام او و نيز كشته شدنش ، بى اطّلاع بودم !
على بن الحسين عليه السلام فرمود : «مصيبتى در زمين [مانند زلزله] و يا در خودتان [مانند بيمارى ]به شما نمى رسد ، جز آن كه پيش از آن كه ايجادش كنيم ، ثبت شده است . اين براى خدا ، آسان است ، تا بر آنچه از دستتان رفت ، اندوهگين نشويد و بر آنچه به شما داد ، سرمستى نكنيد ، و خداوند ، هيچ متكبّر فخرفروشى را دوست ندارد» » .
يزيد ، خشمگين شد و به بازى با ريشش پرداخت و گفت «و هر مصيبتى كه به شما رسيد ، دستاورد خودتان است ، و خداوند ، بسيارى را نيز مى بخشايد» .