۷ / ۲
سختى هاى سفر شام
۲۳۲۷.الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة)ـ به نقل از حُباب بن موسى ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از امام زين العابدين عليهم السلام ـ: ما را از كوفه به سوى يزيد بن معاويه بردند . راه هاى كوفه ، پُر از مردم گريان بود و بيشترِ شب گذشته بود ؛ ولى از فراوانى مردم ، نتوانسته بودند ما را عبور دهند .
[با خود] گفتم : اينان ، همان ها هستند كه ما را كُشتند و اكنون مى گِريند!
۲۳۲۸.الإقبالـ به نقل از كتاب المصابيح ، به سندش از امام صادق ، از پدرش امام باقر عليهما السلام ـ: از پدرم على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام در باره بردن او به سوى يزيد پرسيدم .
فرمود : «مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز ، سوار كردند و سر حسين عليه السلام بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان ، پشت سرِ من بر اَسترانى بدون پالان ، سوار بودند . كسانى كه ما را مى بردند ، از پشت سر و گرداگردمان ، با نيزه ، ما را احاطه كرده بودند و آزار مى دادند . اگر اشكى از ديده يكى از ما فرو مى چكيد ، با نيزه به سرش مى كوبيدند ، تا آن كه وارد شام شديم . جارچى جار زد : اى شاميان ! اينان ، اسيران اهل بيتِ ملعون اند» .
۲۳۲۹.الملهوف :عبيد اللّه بن زياد ، به يزيد بن معاويه نوشت و او را از كشته شدن حسين عليه السلام و اخبار خانواده اش باخبر كرد . . . و هنگامى كه نوشته ابن زياد به يزيد بن معاويه رسيد و از واقعه آگاه شد ، پاسخ نامه را داد و او را مأمور روانه كردن سر حسين عليه السلام و سرهاى كشتگانِ همراه او ، و نيز اثاث و زنان و خانواده حسين عليه السلام كرد .
ابن زياد هم مِحفَر (/ مُحَفِّز) بن ثَعلَبه عائذى را خواست و سرها و اسيران و زنان را به او سپرد . مِحفَر ، آنان را تا شام به سانِ اسيران كفّار برد و اهالىِ همه جا ، صورت هاى آنان را مى ديدند .