۶ / ۱۲
ايستادگى عبد اللّه بن عفيف در برابر ابن زياد و به شهادت رسيدنش ۱
۲۳۰۴.تاريخ الطبرىـ به نقل از حُمَيد بن مسلم ـ: هنگامى كه عبيد اللّه به كاخ [حكومتى] آمد و مردم هم وارد شدند ، نداى نماز جماعت داده شد و مردم در مسجد اعظمِ كوفه ، گرد آمدند . ابن زياد ، از منبر بالا رفت و گفت : ستايش ، خدايى را كه حق و اهلش را چيره كرد و امير مؤمنان يزيد بن معاويه و حزبش را يارى داد و دروغگو پسر دروغگو ، حسين بن على و پيروانش را كُشت !
ابن زياد ، سخنش را به پايان نبرده بود كه عبد اللّه بن عفيف اَزدىِ غامدىِ والِبى بر او جَست . او از شيعيان على عليه السلام بود و چشم چپش را در جنگ جَمَل ، همراه على عليه السلام از دست داده بود و چون پيكار صفّين شد ، ضربه اى بر سرش و ضربه اى هم بر ابرويش زدند و آن چشمش هم نابينا شد . از اين رو ، از مسجد اعظمِ كوفه جدا نمى شد و تا شب، در آن ، نماز مى خواند و سپس به خانه باز مى گشت .
عبد اللّه ، هنگامى كه سخن ابن زياد را شنيد ، گفت : اى ابن مرجانه ! دروغگو پسر دروغگو ، تو و پدرت هستيد و نيز كسى است كه به تو حكومت داد و پدرش . اى ابن مرجانه ! آيا پسرانِ پيامبران را مى كشيد و سخن صدّيقان را بر زبان مى آوريد؟!
ابن زياد گفت : او را برايم بياوريد .
پاسبان ها بر او پريدند و او را گرفتند . عبد اللّه ، شعار قبيله اَزْد را سر داد : اى آمُرزيده (يا مَبرورُ) !
عبد الرحمان بن مِخنَف اَزْدى ، نشسته بود . گفت : واى بر تو ! خودت و قومت را تباه كردى .
در آن روز ، هفتصد جنگجو از قبيله اَزْد در كوفه بودند . جوانانى از اَزْد به سوى او جستند و او را از دست پاسبانان در آوردند و به خانواده اش سپردند .
عبيد اللّه بن زياد ، كسى را به دنبال او فرستاد . او را كُشت و فرمان داد تا او را در جايگاه خاكروبه ها به صليب كشند و او را آن جا به صليب كشيدند .